گفتمان

این وبلاگ ویژه ی گفت و گوهای فرهنگی اجتماعی و.... با شخصیت های مطرح و صاحب نظر است.

گفتمان

این وبلاگ ویژه ی گفت و گوهای فرهنگی اجتماعی و.... با شخصیت های مطرح و صاحب نظر است.

شعر سیاسی در گفت وگو با احمد ضیا رفعت

طرح مساله:

هفته ی گذشته، در شماره ی هشتم روزنامه ی ماندگار نبشته یی از روح الامین امینی زیرنام« شعر های سیاسی یا شعار های سیاسی در افغانستان» نشرشد . امینی در این نبشته بابیان گونه های شعر به تشریح شعر های سیاسی پرداخته و برخی از شعر های احمد ضیا رفعت و پرتو نادری را به بوته ی نقد گرفته است.  شماری ازشعرهای سیاسی آقای رفعت و پرتونادری را تهی از عناصر شاعرانه خوانده و گفته است که این شعر ها در حد یک شعار سیاسی است نه شعر سیاسی. آنچه را که می خوانید بخشی از گپ و گفتی نویسنده با احمد ضیا رفعت است  که چندی پیش در پیوند با همین موضوع  انجام شده بود:

بسیاری از نویسندگان ، بر فرهنگیانی که به مسایل سیاسی می پردازند خرده می گیرند و به این باوراند که یک شاعر، ‌یا یک چهره ی فرهنگی نباید طرف قرار گیرد، نگاه شما چیست؟

همین هایی که چنین نگاهی دارند، پس چرا خود از اقبال استقبال می کنند. مگر اقبال خودش یکی از متفکران ایجاد کشور پاکستان نبود. مگر خودش از پیشگامان نهضت آزادی بخش شبه جزیره ی هند نبود،‌ مگر خودش در شعرهایش در کشورهای اسلامی تقاضای حرکت های سیاسی را نکرد. یک بخش مدون از شعرهایش در مورد سیاست مداران افغانستان اختصاص دارد.

پس چرا می یایم از اقبال تمجید می کنیم، بخش عمده ی از شعرهای اقبال شعر سیاسی است. در واقع یک نوع ترس گریبان گیر جامعه ی فرهنگ ماست و این برخاسته از یک نوع استبداد زدگی یی است که در طول تاریخ به  جامعه چیز فهمان و اندیشمندان ما حاکم بوده است . این درست است که کسی وارد عرصه سیاسی می گردد طرف واقع می شود و باید هم طرف واقع شود.

شاعران ما دوست دارند که همه ی مردم برای آنها کف بزنند،‌ پس ما باید  ازچنین علایقی خداحافظی کنیم و در متن جامعه صدای خود را بکشیم و وانتظار نداشته باشیم که همه ی جامعه برای ما کف بزنند،  همیشه هم قرار نیست که جامعه  برای شاعران کف بزنند، پس تا زمانی که ما با این ترس وداع نکنیم و انتظار داشته باشیم که ما را مردم بپذیرند در واقع معنایش این است که هیچ تغییری نباید ایجاد شود.

نگاه انقلابی و نگاه پویا چیزی است که عامه ی با آن موافق نیستند، این کار نخبه گان و فرهنگیان سیاسی در کشور است. اگر هم جامعه ی آماده، برای تغییر باشد، ‌پس تغییر معنا ندارد. ما وقتی صحبت از تغییر می کنیم معنایش این است که بخش عمده ی جامعه نمی دانند که برای رسیدن به وضع بهتر سیاسی و اجتماعی ضرورت به چه تغییراتی است، اینجاست که باید نویسندگان و نخبه گان وارد عرصه شوند و برای ایجاد تغییر تلاش کنند وقتی تلاش می کنند با برخی از موانع و مخالفت ها هم مواجه می شوند. طبیعی است که این جا قرار نیست همه برای نخبگان کف بزنند. نگاه کنید که نویسندگان پیش رو همیشه در زمان خودشان مورد استقبال عامه قرار نگرفته اند و شاید که سال ها پس از رفتن شان درستی و حقیقت کارشان آشکار شوند و  مورد توجه جامعه قرار می گیرند. حالا اگر این شاعران و نویسندگان به درستی حقیقت کارشان باور دارند باید صبر کنند که ده ها سال ازعمر کارشان سپری شود؛ تا جامعه درک کند که کارشان به حقیقت نزدیک بوده اند.

پس با این تحلیل، بسیاری از شاعران و نویسندگان محافظه کاراند و هراس دارند از اینکه مردم یا بخشی از جامعه عملکردشان را مورد انتقاد قرار دهند و یا برای شان کف نزنند؟

دقیقاً همین طور است، گرایش محافظه کاری در جامعه ی فرهنگی ما به آسیب جدی تبدلی شده است.

در شعرهای تان بیشتر به کدام مسایل می پردازید. موضوع یا سوژه ی مورد علاقه شما چه مسایلی اند؟

یکی از نظریه های ادبی این است که شعر را باید چنان آسان کنیم که عامه معنای آن را درک کنند؛ یعنی شعر نباید یک عرصه ی اشرافی باشد، ‌اشرافیت فرهنگی را نباید ایجاد کنم، ما نباید شعری بگوییم که تنها شاعران معنا و مفهوم آن را بدانند ؛ اما عمدتا طیف وسیع مردم از درک معنای آن فاصله دارند؛ از این منظر تلاش های در عرصه ی شعر در پیوند با سیاست بوده که با مسایل سیاسی چنان آسان برخورد کنم که برای عامه هم قابل درک و فهم باشد.

البته در این جا یک نکته را عرض می کنم که مسایل را نباید به گونه یی مطرح کنیم که از عناصر هنری دور شود،‌ بل تحلیل من این است که آفرینش گر هنری می تواند در عین توجه به عناصر هنری یک  اثر، ‌آن را طوری ایجاد کند و بپروراند که قابل درک و دست رسی برای عوام نیز باشد.

در شعرهای سیاسی بیش تر به اعتراض از وضع موجود پرداخته می شود منظور من  این است که اعتراض با حفظ عناصر هنری با زبان ساده و عام فهم بیان شود.

با این تحلیل شعر اعتراضی و پرخاشی را می شود با شعر مقاومت و ادبیات پایداری ربط داد؟

شعر مقاومت همیشه وجود دارد و احتمال دارد؛ تا بشر هست شعر مقاومت نیز باشد؛ اما همیشه این گونه نیست که شعر مقاومت در یک جامعه ی خاص وجود داشته باشد، همانگونه که شعر مقاومت در ایران مطرح بود.

به این معنا که وقتی در جامعه بی عدالتی  اوج می گیرد اعتراض هم بیش تر می شود، و یکی از عرصه هایی که اعتراض در او جای خود را باز می کند ادبیات است وقتی اعتراض ها در جامعه ی ادبی شدید می شود، خود به خود ساختار ادبیات مقاومت شکل می گیرد.

 اگر افغانستان به عدالت دسترسی بیش تر پیدا کند، ممکن است اعتراضی نسبت به وضع موجود به این شدت وجود نداشته باشد. شاید ساختارهای ادبیات ما شکل دیگر به خود بگیرد؛ اما در حال حاضر به دلیلی که ما شاهد بی عدالتی های زیاد در جامعه هستیم و در عرصه ی سیاسی نیز از این لحاظ شعر مقاومت در افغانستان فرهنگ رایج است.

یعنی شکل گیری شعر مقاومت بستگی به فضا و شرایط یک جامعه ادبی دارد؟

بلی یک بستر باید به صورت طبیعی ایجاد شود.

تحلیل های شما از مسایل سیاسی و اجتماعی بیانگر ژرف نگری شما است. سیاست در بینش ادبی شما نگرش ادبی در بینش سیاسی شما به صورت متقابل چه تاثیری داشته است؟

 نقش کدام یک برازنده است؟

در اینکه شما از من به عنوان شخص عمیق نگر یاد کردید حسن نظر شما است . من چندان اعتقاد به عمیق نگری خود ندارم. هنرمندان به هستی کنجکاوانه تر نگاه می کنند و حساس تر هم برخورد می کنند و ادبیات و هنر هم کار ظریف، عمق و ارزشی است؛ شاید سبب شود اگر آفرینش گر ادبی به عرصه ی سیاسی نگاه کند، عمیق تر، ظریف تر و کنجکاوانه تر از دیگران نگاه می کند؛ بنابرآن اگر توانسته باشم نگاه عمیق تر به مسایل سیاسی و اجتماعی داشته باشم. حتما برخواسته از همان نگرش ادبی من است که این کار را برایم میسر نموده تا نسبت به این مسایل حساس باشم.

در رشد بینش ادبی و فرهنگی شما چه عواملی تاثیرگذار بوده، اگر شما به جای هرات در جای دیگر افغانستان زندگی می کردید، بازهم همین بینش و نگرش را نسبت به مسایل مختلف می داشتید؟

اگر نظر به این عنصرها: زمان، محیط و وراثت که با پیشرفت علوم جامعه شناسی و روان شناسی در پیوند با ادبیات مطرح شد، قضاوت کنیم، طبیعی بود که هرات به عنوان یک عنصر محیطی تاثیر خاص خود را در تکوین و شکل گیری شخصیت ادبی ام دارد.

اگر در هرات زاده نمی شدم؛ شاید دو عنصر دیگر مساله وراثت و زمان در چگونگی بحث من تاثیر می گذاشت؛ ولی تاثیر محیط شاید به گونه دیگری می بود، نمی توانیم از این چشم پوشی کنیم  و نمی شود  پیش بینی کرد که اگر در هرات زاده نمی شدم شاید شاعر می بودم  بهتر از این یابد تر از این ؛ البته این موضوع قابل پیش بینی نیست؛ ولی آنچه که قابل پیش بینی است شاید شاعر موجود نمی بودم.

در حال حاضر در زمینه ی پژوهش های ادبی چه کارهایی را روی دست دارید؟

روی دیوان فارسی امیرشیرعلی نوایی کار می کنم که کارش تقریبا تمام شده است؛ در کنار آفرینش های ادبی ، در بخش دری دانشکده ژرونالیزم کارمی کنم، جسته و گریخته به مسایل سیاسی نیز می پردازم.

ابوطالب مظفری

-  سیاست مداران ما درک درست از فرهنگ ندارند و خالی از اندیشه هستند

- شکاف بین سیاست و فرهنگ سیاست مداران ما را فقیر کرد

جستار:

سید ابوطالب مظفری( سردبیر فصلنامه ی « خط سوم» شاعر و منتقد) نام آشنا و چهره یی شناخته شده ی است که در جریان سالهای مهاجرتش در دیار غریب، خدمات شایانی را در معرفی و حراست از فرهنگ و ادبیات مهاجرت انجام داد. او به رغم مشکلات زندگی در خاک غربت؛ چونان شمعی سوخت و بر محور او پروانه های جوان نسل مهاجرت گرد آمدند و بر بال اندیشه نشستند و اوج گرفتند . محصول زحمت های این فرهیخته ی گرامی و یارانش، دست کم پدیده ی به نام « ادبیات مهاجرت» است که در گذر این سال های عسرت شکل گرفت و بیش از دو دهه کانون این حوزه ی مهاجر نشین را با همکاران فرهیخته اش گرم نگهداشت.

باری، در سال 83 او را در دفتر دردری  در نشست های نقد شعر و داستان می دیدم و روز های جمعه فرصت حضور در نشست های آموزشی دردری را ارج می نهادم. اما این بار؛ یعنی در واپسین روز های سال 88  در جشنواره ی ادبی قند پارسی در تهران او را ملاقات نمودم. فرصت ملاقات کوتاه بود ومجال  برای گپ و گفت اندک. از طرفی حرف های زیاد در رابطه به تحلیل اوضاع و احوال فرهنگی  در کشور وجود  داشت که باید از زبان این فرهیخته ی اندیشه ور می شنیدم و می شنیدیم. به همین بهانه در فرصت کوتاهی که داشتم در شهر مشهد- خراسان-  در نیمه ماه حمل 1389 در دفتر « در دری» به دیدار او شتافتم. 

قرار است او در آینده نزدیک به کابل بیاید؛ وقتی می پرسم که کی بر می  گردید؟ با خنده می گوید:«  داستان چوپان دروغگو همین داستان آمدن و نیامدن من به کابل است . بهتر است در این مورد حرف نزنیم. گرفتار خاک غربت شدم. امید وارم در چند ماه اخیر بتوانم برگردم.» او با شکوه از زندگی در غربت می گوید: « می خواستم زود تر از این ها برگردم ؛ اما دو سه سال رنج بیماری سد راهم شد. غربت خاک دامن گیر دارد و من گرفتار خاک غربت شدم»  آنچه را که می خوانید نتیجه ی گپ و گفتی است که در دفتر « دردری» - شعبه  ی مشهد-  با این فرهیخته اندیشه ور انجام دادم.

استاد! از فعالیت های فرهنگی تان در دهه ی اخیر، دهه ی که با خط سوم آغاز شد بگویید و  اینکه  چرا خط سوم؟

دهه ی اخیر دهه ی است که با خط سوم کار های مان را شروع کردیم. قبل از سال هشتاد فعالیت های ما در قالب فصلنامه « در دری» منعکس می شد و خطی جدا گانه یی بود؛ اما از سال هشتاد به این طرف ما در قالب خط سوم کار های مان را راه انداخیتم بنا بر این، دوره  دوره استقلال کار فرهنگی ما بود، هرچند در دردری هم ما از لحاظ موقعیت کار مستقلی را آغاز کرده بودیم، منتها این کار در قالب مرکزفرهنگی نویسنده گان بود و این مرکز به  یک نحوی وابسته بود به احزاب، مربوط به حزب وحدت بود و از طرف شاخه ی از حزب وحدت تمویل می شد، هرچند این وابستگی در کار ما تاثیر گزار نبود، بخاطر که تعهد و قرار داد با دوستان ما این بود که ما یک تجربه ی تازه یی را می خواهیم کار کنیم ( غیر از آن چیزی را که احزاب در حوزه ی مطبوعات کار می کرد) و با این انگیزه  و پیش شرط کار را شروع کردیم و آنان نیز حقیقتا هیچ دخالتی نداشت، شما وقتی شماره های دردری را نگاه می کنید، در سیزده شماره یی که چاپ شد هیچ گونه اعمال نفوذ و دخالت جریان خاص سیاسی را  مشاهده نمی کنید.  این کا ر صرف یک کار فرهنگی بود؛ اما از سال هشتاد به  این طرف موسسه رسما از مرکز فرهنگی نویسندگان جدا شد و همین شیوه را آغاز کرد چه در تمویل و چه در اهداف؛ یعنی هم از نظر مالی و هم از نظر فرهنگی. در دری از لحاظ اقتصادی مرکز وابسته به حزب بود؛ اما در خط سوم ما از لحاظ مالی استقلال بیشتری را در کار فرهنگی را دنبال کردیم . ولی از لحاظ خط مشی همان خط مشی دردری بود و ما آن را ادامه دادیم. این را عمدا هم ادامه داده بودیم  به دلیل که در دوره کاکرد ما در دردری ثابت شده بود که این خط مشی درست و منطقی است. تغییرنامی که دادیم هم از روی اجبار بود وگرنه تغییر نام هم نمی دادیم ما این مسایل را قبلا گفتیم و زیاد تکرار نمی کنیم. منتها یک اتفاق که افتاد این بود که هیاهوی که در ایران قبل از دهه هفتاد بود و ایران مرکز تحولات فرهنگی سیاسی بخش از احزاب بود. در  دهه هفتاد این هیاهو فروکش کرد و احزاب دفترهای شان را جمع کردند و در داخل کشور رفتند. نهاد های فرهنگی یی که بود نیز اکثرشان، یا در کشور های دیگر منتقل شدند و یا به داخل کشور رفتند.

 حتا فرهنگیان ما هم اغلب کسانی که در ایران رشد کرده بودند( بخاطر شرایط بد زمانی و مکانی در ایران بودند) ایران را ترک  کردند. این بود که در دهه هشتاد در ایران یک خالیگاه بوجود آمد که خیلی تفاوت داشت با دهه هفتاد.  ما نظر به اینکه کار ما به مسایل سیاسی ارتباط نداشت. همین دفتر را حفظ کردیم برنامه های فرهنگی مان را ادامه دادیم. با دایرکردن نشست های نقد شعر و داستان برنامه های آموزشی شعر و داستان و چاپ خط سوم با همان خط مشی دردری؛ البته با تاخیراتی که پیش آمد همانگونه که شاهد هستید در طول هشت ما دوازه سیزده شماره بیشتر نتوانستیم منتشر کنیم. مهم این بود که در حاشیه این نشریه آن احتوای که مورد نیاز بود و مرکزیت که مورد نیاز بود حفظ شد و بچه های که بیشتر از نسل پیشین گرایش به شعر و داستان داشتند بسترهای لازم برای رشد شان فراهم شد. آنانی که گرایش ادبی داشتند و بیشتر شان از نهاد های آموزش عالی فارغ شده بودند با حضور در این مرکز اندوخته های ادبی شان رشد کردند و مرکزیت باقی ماند.

- نگاهی که از بیرون به موسسه فرهنگی دردری و خط سوم وجود دارد، مساله استقلال فکری و خط مشی فرهنگی گردانندگان این مرکز است. چنانچه در عمل نیز نشان دادید که هم در مجله دردری و هم در خط سوم خط مشی تان ثابت بوده و از استقلال فکری در دوره حیات کاری تان بر خور دار بودید. شما در کنار این خط مشی ثابت و برازنده به چه پیمانه توانستید استقلال اقتصادی و بودجه یی تان را حفظ کنید؟  

به یک معنا، حقیقتش این است که ما برای این نهاد یک بودجه تعریف شده در طول این سالها  نداشتیم. زمانی که با مرکز فرهنگی نویسندگان کار می کردیم فرق می کرد، چون منابع مالی  و سیاست مالی را آنان تعیین می کرد؛ اما پس از آنکه این مرکز از مرکز فرهنگی نویسندگان جدا شد و خط سوم راه افتاد، ما اصولا بودجه یی تعریف شده نداریم؛ بنابر این استقلال اقتصادی برای خط سوم مصداق پیدا نمی کند و برنامه ریزی اقتصادی برای موسسه ما صدق نمی کند؛ چون زمانی این قضیه صدق می کند که شما درآمد دوام دار و تعریف شده از جایی داشته باشید. پس با این تعریف پرسش تان این است  بودجه یی که این جا مصرف شده از کجابوده؟ من می خواهم صادقانه برای تان بگویم. مطلبی را که می خواهم بگویم شاید باور تان نشود؛ چون شما سالهاست که در داخل کشور زندگی می کنید و با برنامه های انجوها، احزاب و موسسه های تمویل کننده و فن گیرنده سرو کار دارید و این قضیه رابررسی می کنید، طبیعی است که آن نهاد ها مطالباتی دارند. با آن حساب شاید فرق کند؛ اما حقیقت این است که افرادی در این مرکز کار می کنند از این موسسه حقوق دریافت نمی کنند. من، پیام، خاوری، کاظمی و ... کار شخصی خود مان را داریم. در کل تمام عوامل دست اندرکار در این موسسه کارشخصی خود شان را دارند و در آمدشان از کارهای شخصی خود شان است. می ماند چاپ مجله، در طول این هفت هشت سال  سه چار شماره اش را با هزینه های که از اطراف و اکناف آمد تامین کردیم. شماره های دیگرش را حوزه هنری چاپ کرده پشتش هم نویشتیم که این شماره به حمایت حوزه هنری چاپ شد.

 حوزه هنری در ایران نهادی است که ارتباط با مسایل سیاسی ندارد یک نهاد فرهنگی است. مطالباتی هم ندارد. نظر به ارتباط شخصی یی که داریم دوستان شاعر و نویسنده ما در حوزه هنری گفتند؛ چون مجله چاپ می کنیم شما مجله تان را آماده کنید کاغذ مورد نیاز را تهیه کنید ، خدمات چاپ را ما انجام می دهیم. با این حساب چاپ مجله را آنان انجام داده ، مصارف کاغذ و هزینه دفتر را ما از پول فروش مجله بدست میاوریم. به همین دلیل است که طبق معمول اگر بودجه می داشتیم در هر سال باید چار شماره چاپ می کردیم و این هزینه هنگفتی را در برمی گرفت و باید مرتب دوستان در این مرکز کار می کردند. ما اجبار نداریم که هر سال چار شماره چاپ کنیم.  ما اگر این کار را می کردیم تا حالا هشت سال شده در هشت سال باید 32 شماره نشر می کردیم که مصرفش چند برابر می شد. این است که ما یک نهاد فعال و دارای هزینه ثابت نداریم. ما با استفاده از فراغت و فرصت های خالی که داریم ، روی طرح و محتوای نشریه کار می کنیم. اگر نهاد دارایی هزینه ثابت می بود باید مرتب چاپ می شد. به همین دلیل است که ما روی پیشخوان نشریات مرتب حضور نداریم و از یک چنین نشریه نباید انتظار داشته باشیم که اقتصادش ثابت و تعریف شده باشد!

 ما از حد اکثر توان کار گرفتیم؛ تا این جریان ادامه یابد و با چنگ و دندان خواستیم که این جریان و این نهاد حفظ شود. خوشبختانه توانستیم درکنار استقلال فکری و استقلال نظر، استقلال اقتصادی مان را نیز حفظ کنیم.  ما این نشریه رایگان ندادیم. در انبار نگهداشتیم اما مفت به کسی ندادیم. چرا؟ چون گفتیم که تا جای فروخته شد که فروخته می شه. اگر هم نشد در انبار نگهمیداریم؛ شاید این شماره های که هنوز فروخته نشده اگر یک زمان فکر فرهنگی در سر این ممکلت افتاد شاید کسانی پیدا شود  که برای این شماره های کهنه نیز هزینه کنند. شما اگر در انبار مراجعه کنید. می بینید که هنوز هم کارتن هایی از مجله های خط سوم مانده. تنها تلاش ما این بوده که دست کم فکری مستقلی را بدون تعهد خاص ادامه دهیم. بنابر این از طریق فروش نشریه « خط سوم» بخشی از هزینه های جاری آن را تامین می کنیم.

- پس از گشایش دفتر« دردری» در کابل، شما تاچه زمانی برنامه دارین که مرکزیت تان را در بین مهاجران حفظ کنید! یعنی ضرورت حضور تان در این خطه از زبان فارسی به چه پیمانه احساس می شود؟

من فکر می کنم، تا زمانی که مهاجران ما در این ایران باشند  وجود چنین مرکزی ضروری است چون در  ایران ما با قضیه دوسه نفر و دو هزار نفر سه هزار نفر مواجه نیستیم؛بل اینجا با حضور میلیونی مهاجران  مواجه هستیم مهاجران هم نباید آدم های رها شده و بدون برنامه تلقی گردد. این ها انسان های هستند از خود فرهنگ، ادب و تاریخ و هویت خود را دارند. برای خود شان حتما باید در جستجوی ارزشهای ملی و هویتی باشند. شما می دانید که موسسه دردری نهادی است که مطابق نیاز های همین مردم مهاجر پدید آمد، گرچه بعدها فعالیت هایش را گسترش داد. مهاجران هم تعریف و شرایط خود را دارند. جهان تازه ی دارند. تاز مانی که این جهان تازه باشند نیاز دارد که چنین نهادی باشد؛ مانند این موسسه. اگر ما بخواهیم فعالیت نکنیم موسسه دیگری این کار را می کند و این یک ضرورت است؛ چون نفس حضور مهاجران این را می خواهد. اینکه دفتر مرکزی اینجا ست یا کابل. حقیقتا چنین چیزی نیست. ما همیشه دوست داشتیم دفتر مرکزی کابل باشد؛ اما دوستان را گفتیم که شما بروید در کابل و ما شعبه ی از آن دفتر هستیم. نظر به فضا و شرایط متفاوت اگر بتوانیم انجا دوام بیاوریم فعالیت های ما به همین شیوه تداوم خواهد یافت. در  حال حاضر که آقای کاظمی آنجا رفتند  می خواهیم دفتر ما در کابل باشد. به هرصورت آن دفتر اگر در آنجا پا گرفت  که فعالیت های ما ادامه می یابد و گرنه تلاش می کنیم حد اقل این دفتر ( مشهد) را حفظ کینم تا زمانی که ضرورت است.

ما به همین برداشت رفتیم که دفتر مرکزی آنجا( کابل) باشد. قصد داریم ... اگر بتوانیم با همین سیاست که داشتیم دوام بیاوریم که خوب و گرنه همین آش و همین کاسه! تا زمانی که مهاجران در اینجا حضور دارند ما نیز این دفتر را حفظ می کنیم.

تعامل شما با دوستان و نویسندگان فرهنگی کشور میزبان چگونه بوده است.

فرهنگیان در هرگوشه دو دسته اند. شماری مخالف و شماری موافق نظام اند. شماری دست اندگار در نظام استند و و شماری با نظام و دستگاه ارتباط ندارند. سرو کار ما با فرهنگیانی که در داخل نظام تعریف دارند  و کار می کنند کم بوده. ارتباط ما با کسانی هستند که در گوشه ی کار های شخصی دارند و با نظام ارتباط ندارند. خوشبختانه یا بد بختانه ار تباط ما با کسانی بودند که کاری از دست شان برای فرهنگ بر نمی یایند. ما با گروه اپوزیسیون و فرهنگیان روشنفکر ایران رابطه نگرفتیم؛ چون آنها خواستگاه این طیف ( که اکثر روشنفکر دینی و انقلاب هستند) را برنمی تابند؛ اما تعامل آزاد ما در کل با شاعران و نویسندگان  کشور میزبان در این سال ها خیلی خوب بوده است. نه تعامل ارتباط اقتصادی. ادبیات افغانستان ازآن زمانی که شما رفتید تا حال بسیار تغییر کرده به این معنا که تا ده سال پیش تا بیست سال پیش ارتباط چندانی میان شاعران وافغانستان وجود نداشت؛ اما حال این ارتباط فرهنگی  بوجود امده است. فعالیت نهاد هایی؛ چون موسسه « دردری » باعث شده که کشور میزبان با ادبیات افغانستان آشنا هستند نه تنها آشنا هستند؛ بل تاثیر پذیری دارند از شاعران افغانستانی. این رابطه ی شخصی به روابطه های دوستانه تبدیل شده است و به ادبیات افغانستان عشق می ورزند؛ اما این تعامل به صورت یک تعامل کاری در نیامده، یعنی این تعامل تعامل منسجمی نیست. متاسفانه این رابطه ها به صورت یک تعامل کاری در نیامده چون نیروهای کاری در ایران پراکنده اند؛ همانگونه که در افغانستان چنین است و این ها نمی توانند نیروی های فرهنگی و فعال افغانستان را حمایت کنند.

ادامه مطلب ...