گفتمان

این وبلاگ ویژه ی گفت و گوهای فرهنگی اجتماعی و.... با شخصیت های مطرح و صاحب نظر است.

گفتمان

این وبلاگ ویژه ی گفت و گوهای فرهنگی اجتماعی و.... با شخصیت های مطرح و صاحب نظر است.

صحنه هایی از زندگی سلطان غزنه مستند سازی می شود

افسر رهبین؛ مسوول دفتر هماهنگی غزنه(2013 ):

 

صحنه هایی از زندگی سلطان غزنه مستند سازی می شود

جناب رهبین! مدتی است که شما به عنوان مسوول انسجام و هماهنگی دفتر غزنه 2013 کار می کنید، بفرمایید که برنامه های آماده سازی شهر غزنی برای سال 2013 چگونه پیش می رود؟

بر بنیاد نشست وزیران خارجه ی کشورهای اسلامی، در طرابلس، در سال 2007 عیسوی، تصمیم برآن شد که شهر غزنی در سال 2013 به عنوان پایتخت فرهنگی اسلامی برگزیده  شود

 

 بی گمان شما می دانید که پس از هر دوره یکی از شهرهای کشورهای اسلامی شامل این طرح می گردد و به نام پایخت فرهنگ اسلامی نام گذاری می شود. در رابطه به غزنی چون تصمیم دولت افغانستان بود؛ البته در طرح پیشنهادی دولت افغانستان سه ولایت بود، (هرات، بلخ و غزنی) دلیل این که شهر غزنی در این طرح مورد پذیرش کشورهای اسلامی قرار گرفت و قرار بر این شد که غزنی این افتخار را کمایی کند، پیشینه ی تاریخی غزنه؛ به ویژه عصر غزنویان است که در این دوره، نه تنها دوره گسترش فرهنگ اسلام؛ بل دوره گسترش دانش و علوم به سایر کشورهای نیز بود. بنا به این دلایل نمایندگان کشورهای اسلامی ترجیج دادند که غزنی به این نام برگزیده شود.

 

 از حدود چند ماه به این سوست که من مسوولیت هماهنگی دفترغزنی 2013 را به عهده دارم، تلاش براین شده تا کار نهادهای( که وابسته به کار غزنی هستند) چون وزارت انکشاف شهری، وزارت زراعت، ترانسپورت، وزارت آب و برق و سایر نهادهای که به گونه ی در کار بازسازی و احیایی فرهنگ و تمدن غزنی دخیل هستند، انسجام پیدا کند و به صورت خاص تلاش کردیم؛ تا کارهای وزارت اطلاعات و فرهنگ را دررابطه به بازسازی شهر غزنی، جهت دهی کنیم.

 

 بر بنیاد این برنامه ها، ما یک ارایه یا به اصطلاح انگریزی اش (Presentation) آماده ساختیم که در او بیشتر از بیست عنوان را برای وزارت اطلاعات و فرهنگ مشخص نمودیم، یکی از این کارها، انتشار گاهنامه غزنی2013 است که مسوولیت رسمی این گاهنامه را ما به دوش داریم، امیدوارم که این گاهنامه بتواند در بازتاب رویدادهای فرهنگی غزنه و غزنویان موثر واقع شود.

 

این گاهنامه در کدام عرصه ها به ارایه مطلب می پردازد و اصولا موضوع های محوری دراین گاهنامه چه مسایلی اند؟

 

بیشتر به مسایل تاریخی فرهنگی غزنی پرداخته می شود. وقتی  مسایل فرهنگی تاریخی می گوییم، منظور ما این است که پژوهش را در برمی گیرد، مرمت آثار تاریخی فرهنگی، تصاویر، و کارهای که عملا آغاز یافته، مانند مراقبت و بازسازی آبده های تاریخی و همین طور گزارش دهی از برنامه  های گسترده ی وزارت انکشاف شهری  که در پلان استراتیژیک این وزارت قرار دارد. برای معلومات بیشتر هموطنان باید بگویم که بیش از سی پروژه در برنامه های وزارت انکشاف شهری برای آماده سازی غزنی تا 2013 قرار دارد و تمام این مسایل را ما می خواهیم در گاهنامه منعکس کنیم.

 

نخستین شماره این گاهنامه چه وقت در اختیار شهروندان کشور قرار می گیرد؟

 

امید وار هستیم در آینده ی نه چندان دور منتشر شود.

 

از سی پروژه یی را که یاد نمودید، کدام پروژه ها در اولویت قرار دارند؟

 

پروژه هایی که در غزنی مورد نظر است، برای ویرایش و پیرایش سیمای تاریخی فرهنگی غزنی، یکی از این پروژه ها ترمیم و باز سازی آبده های تاریخی است. بی گمان از آرامگاه سلطان غزنه آغاز می شود، همین طور سلطان مسعود دوم؛ تا سایر برنامه هایی که به وزارت اطلاعات و فرهنگ ارتباط می گیرد. البته وزارت اطلاعات و فرهنگ به طور عملی  کار ده آبده را شروع نموده و در حدود بیست و چند آبده دیگر نیز که مربوط به ریاست آبده های تاریخی وزارت اطلاعات و فرهنگ می گردد، کار بررسی و برنامه مرمت این آبده ها تا آخر امسال شروع  می گردد و یا سال آینده بررسی و آمار گیری آن ها آغاز خواهد شد.

 

بخش های دیگری که بیشترینه مربوط می شود به برنامه های استراتیژیک  وزارت انکشاف شهری و از جمله مهمترین و عمده ترین کاری که ممکن است صورت بگیرد، ایجاد مرکز ثقافت اسلامی است. ساختن کتابخانه، سالون نمایش، موزیم نمایشگاه سالون محافل و گذشته از این ها، تمام بخش های وزارت فرهنگ تلاش دارد تا هر کدام کاری را در رابطه به آماده سازی شهر غزنی برای میزبانی از مهمانان در سال 2013 انجام دهند، برای مثال تلاش بر این است تا بخش ها و صحنه هایی از زندگی سلطان غزنه به عنوان فلم های مستند (داکمنتری) ساخته شود و همین طور وب سایت غزنه ممکن است در همین روزهای نزدیک آغاز به کار کند. از مهمترین کارها، کار وب سایت است که بی گمان می تواند گزارش ها در رابطه با غزنی را منعکس کند.

 

با توجه به حجم کار و این که هزینه ی زیادی را می طلبد، فکر می کنید وزارت اطلاعات به تنهایی می تواند غزنی را تا سال 2013 آماده کند؟

 

نه، هرگز! طوری که شیوه مدیریت دولتی ایجاب می کند، هر اداره کار مربوط به خودش را انجام می دهند، به طور مثال وزارت انکشاف شهری، برنامه ریزی و طرح ریزی خود را در رابطه با ایجاد سیستم کانالازیسیون، بناهای مربوط میدان هوایی محلی،  بازار سر پوشیده و...انجام می دهد و برنامه استراتیژیک خود را در رابطه به شهر غزنی آماده می سازد.

 

وزارت مالیه مسایل پولی را پی گیری می کند. از جمله بیشتر از دوصد میلیون دالری که وزارت انکشاف شهری مطالبه کرده( هزینه کارغزنه) وزارت مالیه بربنیاد هدایت ریاست دولت حاضر شده که ده میلیون دالر را برای این کار تدارک کند. کارهای دیگری هم پیش روست که باید برای شان فن یابی شود. در این رابطه ما یک مجلس را با نمایندگان و سفیران کشورهای اسلامی داشتیم، برنامه ها و نیازمندی ها برای شان تشریح شده وشماری از این نمایندگان وعده همکاری دادند.

 

شما به عنوان مسوول دفتر غزنی و نماینده ی وزارت اطلاعات و فرهنگ، چه اندازه نگران وضع امنیت در شهر غزنی هستید، شما می دانید، در صورت بروز مشکل های امنیتی، بسیاری از پروژه ها ممکن است به موقع عملی نشود؟

 

تامین کامل امنیت یکی از خواست های همگانی است، بدون امنیت کاری انجام داده نمی شود، کارهایی که در حال حاضر جریان دارد؛ از جمله مرمت آبده های تاریخی داخل شهر، کارهای زیبا سازی شهر، تا هم اکنون با مشکل جدی مواجه نشده است؛ اما انتظار می رود مقام های امنیتی و نهاد های که وظیفه تامین امنیت را بر دوش دارند، بتوانند امنیت شهر غزنی را برای آماده سازی این شهر تا 2013 تامین کند.

 

حوزه ی کار ویراستار ، صلاحیت ها و دشواری ها/ بخش سوم و پایانی

استاد! از نظر شما اصول  رسم الخط کدام ها اند، ویراستارهای حرفه یی  از کدام معیارهای زبانی و علمی پیروی می کنند؟

من در جریان مطالعاتم، وقتی شیوه های رسم الخط را مطالعه می کردم به یکسری به مبانی علمی بر می خوردم، می دیدم بسیار پخته است. تاجای که در کتابهای رسم الخط برخی از مبانی را توضیح داده، دقت کردم دیدم که غالبا این ها یک اصول بسیار قوی علمی دارند، به این راحتی ما نمی توانیم از پیش خود رسم الخط را تغییر دهیم و یا در آن تصرف کنیم.

یکی از آن اصول این است که تا حد امکان رسم الخط بر مبنای حروف و قواعد زبان فارسی باشد. یکی از اصول این است که تا جای که امکان دارد شکل نوشته شدن و خواندن باهم هماهنگ باشد، یعنی همان چیزی را که نوشته می کنیم باید همان چیز را درگفتار بکار ببریم. قاعده دیگر این است که نباید عادت های زبانی مردم را زیاد نادیده بگریم، قاعده دیگر این است که نوشته ی ما از نظر شکل بصری باید راحت  و آسان خوانده شود؛ یعنی تلاش کنیم که باید برمبنای حروف فارسی باشد، هم در عادتهای زبانی مردم تصروف نشود، هم بر اساس هماهنگی خواندن و نوشتن باشد، هم از نگاه بصری. وقتی جمعی این چهار معیار را می خواهیم در نظر بگیریم و یک رسم الخط   را تدوین  کنیم، می بینیم کار ویراستاری بسیار دشوار می گردد. چون بعضی وقت ها این ها باهم تداخل پیدا می کند؛ مثلا  اگر بخواهیم شکل گفتاری و نوشتاری را باهم نزدیک کنیم.

 در این صورت کلمه « خویش»، به معنای خود را که ما خویش با «یا » تلفظ می کنیم « و» را نباید تلفظ کنیم. به صورت «خیش» نوشته کنیم؛ ولی این بایک سنت زبانی و یک عادت زبانی ما برخورد دارد بخاطر که در  بسیاری از متون کهن، واژه خیش، با و نوشته شده؛  بنا بر این وقتی ما اینگونه نوشته کنیم بسیاری از متون کهن را نمی توانیم بفهمیم. یا کلمه خواب اگر بدون« و »نوشته کنیم بسیاری از متون کهن که خواب با «و» نوشته شده برای ما قابل درک نیست. از طرفی دیگر تاجای که ممکن است تلاش کنیم که کلمات مختلف صورت نوشتاری یکسان نداشته باشد، مثلا کلمه خویش را بدون «و »بنویسم به صور خیش با آن وسیله یی که گندوم را می کوبند ... اشتباه می شود و این ایجاد مشکل می کند( خیش برای شخم زدن گندم به کار می رود و در برخی از مناطق افغانستان به آن خیش می گویند)

ادامه مطلب ...

حوزه کار و صلاحیت ویراستار / در گفت و گو با محمدکاظم کاظمی

اشاره:

ویرایش و پیرایش از مقوله های مطرح در حوزه ی چاپ و نشر به شمار می رود، امروز ناشران بزرگ دنیا و نویسندگان صاحب اثر، با ویراستاران حرفه یی و کار آزموده قرار داد می کنند و از این رهگذر، در تولید آثار با کیفیت سهم عمده می گیرند و به امتیازهای سترگی مادی و معنوی دست می یابند. متاسفانه در کشور ما به این مساله مهم چندان اهتمام صورت نگرفته و بسیاری از کتاب ها با مشکلات فنی، ویرایشی و محتوایی عرضه می شوند.

 خوشبختانه فرصتی دست داد و این مسایل مهم را با محمدکاظم کاظمی؛ شاعر و پژوهشگر نامدارکشور، به گفت و گو نشستیم، او کسی است که در کنار پژوهشهای ادبی سالهای زیادی را عملا درحوزه ی ویراستاری و چاپ و نشر کتاب کار نموده است و در کنار دانش نظری،  تجربه عملی و حرفه یی فروانی در این زمینه ها دارد.

***

جناب استاد! تشکر از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار داید، شما می دانید که امروز یکی از مسایل های مهم در حوزه ی چاپ و نشر کتاب و همینطور در عرصه روزنامه نگاری نوین، بحث ویراستاری است. این مساله در کشور ما به دلیل نبود نهاد واحد اکادمیک، باعث رواج چندگانگی و نوعی پریشان نویسی، در عرصه چاپ و نشر گردیده است. شما به عنوان کسی که سالها در باب ویرایش و پیرایش، تجربه دارید و از سویی عملا درگیر کار ویراستاری(ویرایش و پیرایش) هستید. چه برداشتی از ویراستار، ویراستاری و ویژگی های آنها دارید؟

در مورد ویراستار، یک تعریف بسیار کامل و جامعی ما شاید نداشته باشیم. به خاطر اینکه حوزه ی کار یک ویراستار، حوزه ی خیلی گسترده یی هست. بعضی وقت ها بعضی از کارهای که مربوط به حوزه ویراستاری می شود ممکن است مورد اتفاق نظر همه نباشد که مربوط به کار ویراستار است، یانیست. ولی به اجمال می توانیم بگویم که ویرایش یک اثر، آماده ساختن اثر و بهنجار ساختن آن است، به بیان دیگر مجموعه کارهای که به روی یک اثر مکتوب انجام می شود، تا از مرحله دست نویس به مرحله چاپ می رسد، سلسه مراحل کار ویراستاری را تشکیل می دهد و این شامل چندین بخش می شود چندین مرحله دارد، که می توان از نمونه خوانی، غلط گیری، ویرایش فنی، ویرایش عمودی، ویرایش محتوایی، نام برد.

دامنه کار ویراستاری تاکجاست؟

ویرایش اثر دریک دیدگاه کلی سه مرحله دارد. ویرایش فنی است، ویرایش ادبی یا زبانی و ویرایش محتوایی است.

در ویرایش فنی، ما اثر را صرفا ازجهت غلط های تایپی، رسم الخط، نقطه گذاری، پاراگراف بندی و دیگر معیارهای کمپیوتری یا معیارهای حروف چینی و تایپ بررسی می کنیم، این مرحله، ویرایش فنی است و در این مرحله ما باخود واژگانی که نویسنده به کار برده چندان کار نداریم. مرحله دوم ویرایش ادبی یا  ویرایش زبانی است. ویراستار سعی می کند که ساختار کلام را از نظر جمله بندی استفاده از کلمات و ترکیب جمله ها تنظیم کند و بهنجار در بیاورد؛ یعنی اثر را از لحاظ خصوصیات زبانی  به شکل هنجار قابل ارایه برای مولف در بیاورد.

مرحله سوم. ویرایش محتوایی است. در این مرحله ویراستار، تنها در مورد مسایل فنی و زبانی بحث نمی کند، در باره ی محتوا و کیفیت اثر از نظر علمی بحث می کند.

 در ویرایش زبانی کار ویراستار این نبود( که مثلا) ببیند کتابی است در باره دانش روانشناسی و اینکه حرفهای که نویسنده در مورد دانش رواشناسی نوشته درست است؛ یا اشتباه؟ فقط کار او این است که شیوه ی بیان این مقوله رابررسی کند، ولی در ویرایش محتوایی خود موضوع اثر قابل ارزیابی است که خود دانش اثر از لحاظ علمی اعتبار لازم را دارد یانه، آیا کتاب جامع و کامل بوده یا خیر، یا فرض می کنیم اگر اثر تاریخی است از نظر مستندات تاریخی ارزیابی می گردد. اگر اثر جغرافیایی است اطلاعات ارایه شده در باره ی دانش جغرافیا بررسی می شود. بنا براین، ویژگی های ویراستار مبتنی است به نوع موضوعی که ویراستار روی آن ویراستاری انجام می دهد.

درکل، ویرایش محتوایی یک اثر این است که اثر برای چاپ اماده می شود و توسط متخصص همان فن باید صورت گیرد.  ویژگی های ویراستار باید مبتنی به نوع موضوعی است  که ویراستار به لحاظ موضوعی روی آن کار می کند.

در باره انواع ویرایش و اینکه ویرایش چه مراحلی دارد صحبت کنید!

ما سه نوع، یاسه مرحله از ویرایش را گفتیم. طبیعتا اگر یک اثر خواسته باشد  ویرایش کامل و جامع شود و کتابی  نسبتا بااهمیتی هم باشد یا بسیار با اهمیت باشد، هرسه نوع ویرایش را اقتضا می کند، یعنی هم مولف اثری را که می نویسد به لحاظ محتوایی و علمی بررسی و یراستاری شود که این ویرایش علمی است تا محتوای کتاب تثبیت شود. ویرایش محتوایی اول کار است. مرحله بعد اثر در اختیارکسی قرار می گیرد که از لحاظ زبانی ویِژگی های سبک نثر، کاربرد واژگان اصطلاحات جمله بندی، ویرایش زبانی، ادبی می کند و... در مرحله سوم  کتاب در اخیتارکسی قرار می گیرد که به لحاظ غلط گیری متن، نقطه گذاری ، پاراگراف بندی می کند؛ البته ویرایش فنی و رسم الخط  و نقطه گذاری در بعضی وقت ها ممکن است همراه با ویرایش ادبی هم باشد؛ یعنی ویراستار که متن را از نظر ادبی ارزیابی و ویراستاری می کند از نظر رسم الخط و نقطه گذاری هم آن را درست می کند؛ چون این ها تا حدودی زیادی  با هم وابسته اند؛ به این معنا که ساختار یک جمله خودش مشخص می کند که «ویرگول»، «نقطه» و« نشانه» ها در کجا قرار گیرد. این جای است که ویرایش ادبی و فنی بهم نزدیک می شود، به همین دلیل، غالبا  در کارهای که من به عنوان یک ویراستار انجام می دادم هر دو نوع ویرایش فنی و ادبی  را انجام دادم. ولی ویرایش محتوایی را فقط در مورد اثری انجام دادم که در حوزه ی تخصص خودم بوده، مثلا کتابی بوده در باره ی شعر، که من چون حوزه کارم بود آن را ویرایش نمودم. یعنی اگر یک ویراستار در هر سه مورد آگاهی داشته باشد، ویرایشی را که انجام می دهد کامل تر است.

ویراستار چه ویژگی های  باید داشته باشد؟

وقعیت این است که، در هر کدام از این انواع  ویرایش، باید ویراستاری داشته باشیم که در همان حوزه تخصص کامل دارد. یعنی در ویرایش محتوایی کسی که متخصص همان موضوع است ممکن است ویرایش کند. به لحاظ علمی بر کتاب مورد نظر اشراف دارد باید ویراستاری کند. در نمونه خوانی و غلط گیری کسی که در یافتن غلط ها چشم تیزبین داردا، او باید به جمله بندی زیاد کار نداشته باشد. فقط غلط را سعی می کند پیدا کند. کسی که ویرایش زبانی می کند، خصوصیت زبان و نثر به لحاظ رسایی و بی عیب بودن، جمله بندی و... اگر یک مقدار دسته بندی شده راجع به این مسایل صحبت کنیم. در ویرایش محتوایی یادانش برهمان  دانش فن لازم است. در ویرایش زبانی و ادبی تا حدودی فنی آشنایی با ادبیات. در ویرایش فنی با شیوه نامه های نگارش، رسم الخط  شیوه های رسم الخط و ظرایفی که در حروف همزه و... که همیشه  دشواری داریم که مسوول را به چه شکل نوشته کنیم و مسایل را چگونه و ...به چه شکل نبشته کنیم و ویراستار باید به این مسایل اشراف داشته باشد. فکر می کنید در افغانستان این موضوع چقدر می تواند عملی شود که به تمام جوانب مسایل ویراستاری و چاپ و نشر آثار توجه شود؟

در شرایط ما، که معمولا کتاب ها به ندرد ویراستار دارد. خود ویراستار داشتن کتاب چیزی  نسبتا تازه و غریب به نظر میاید. به این زودی انتظار این را نمی توانیم داشته باشیم که یک کتاب را سه نفر ویراستاری کند، برخی از کتاب ها اصلا ویرایش نمی شود. بنابر این ویراستاری در کشور ما، هنوز جایگاه روشن ندارد و به مراحل چاپ و نشر آثار اهتمام داده نمی شود.  در کشور ما معمولا یک ویراستار همه ی این  کار را انجام می دهد، بنابر این ویرایش با دشواری های زیاد مواجه است. من به همین دلیل بسیار کم دیدم کسی را که یک ویرایش کامل وهمه جانبه ی از یک اثر انجام دهد؛  مثلا در ویرایش های که من می کنم اگر یک کتاب تاریخی است، و کتابی که در باره ی تاریخ و جغرافیای کشور ماست، گذشته از جوانب فنی و زبانی او که باید تسلط داشته داشته باشم، باید یک مقدار خاصی با اصطلاحات خاص کشور آشناباشم. به زبان فارسی افغانستان با زبان فارسی مناطق مختلف باید آشنا باشم ممکن است، نویسنده از یک منطقه خاص باشد و اصطلاحات خاص را به کار برده باشد،  با جغرافیا و تاریخ کشور باید تاحدودی آشنایی  داشته باشم. بعضی موارد است که  حتا نویسنده اشتباهی کرده در نقل یک نام ، یا یک نام را در برخی موارد به دوصورت نام نوشته ، من باید بدانم صورت درست او کدام است. یک کلمه اگر به چند شکل به کار رفته، یا در نام جای ها، خیلی وقت چند گونه تلفظ وجود دارد، مثلا یک  جای می نویسند« هیرمند» در جای دیگر می نویسند «هلمند»  در نقل قولهای که من می بینم باید بدانم که نویسنده این اثر مربوط به کدام دایره زبانی می شود، در کدام حوزه زبانی زندگی می کند. من باید آشنا باشم که مردم ایران به این رود هیرمند می گویند و افغانی ها هلمند. مثلا من اگریک نقل می بینم از نویسنده ی  ایرانی که می نویسد هیرمند، من حق ندارم که  به هلمند تبدیل کنم، برای که به مخاطب {ایرانی؟} افغانستانی قابل فهم باشد.

در بعضی از موارد باز اگر اصطلاحی است، مخصوصا اگر واژه یی بیگانه ی وارد زبانی فارسی می شود بازهم باید تشخیص دهیم در جای های مختلف زبان فارسی با گونه های مختلفی نوشته می شود، باید تشخیص دهیم که در حوزه ی مخاطب ما به چه شیوه تلفظ شود. مثلا من کتابی را برای مخاطب ایرانی ویرایش می کنم باید بدانم که امریکا به صورت آمریکا نوشته می شود، ولی  اگر همین کتاب را برای مخاطب افغانستانی ممکن است این  کلمه به صورت امریکا نوشته می شود.

این ها همه چیزهای اند که یک مقدار کار ویراستار را ازجهاتی مختلفی دشورا می کند، برای همین است که ویراستار، بویژه در جامعه ما باید به چندین فن وچندین حوزه ی از دانش، علوم و ادبیات و زبان آشنا باشد. به  دانش مربوط به حوزه ویراستاری آشنا بشود به همین دلیل است که ما ویراستار حرفه یی که  بتواند کتاب های ما را به صورت قابل ارایه در جامعه امروز کتابخوان دنیا ارایه بکند کم داریم.

ادامه مطلب ...

شعر سیاسی در گفت وگو با احمد ضیا رفعت

طرح مساله:

هفته ی گذشته، در شماره ی هشتم روزنامه ی ماندگار نبشته یی از روح الامین امینی زیرنام« شعر های سیاسی یا شعار های سیاسی در افغانستان» نشرشد . امینی در این نبشته بابیان گونه های شعر به تشریح شعر های سیاسی پرداخته و برخی از شعر های احمد ضیا رفعت و پرتو نادری را به بوته ی نقد گرفته است.  شماری ازشعرهای سیاسی آقای رفعت و پرتونادری را تهی از عناصر شاعرانه خوانده و گفته است که این شعر ها در حد یک شعار سیاسی است نه شعر سیاسی. آنچه را که می خوانید بخشی از گپ و گفتی نویسنده با احمد ضیا رفعت است  که چندی پیش در پیوند با همین موضوع  انجام شده بود:

بسیاری از نویسندگان ، بر فرهنگیانی که به مسایل سیاسی می پردازند خرده می گیرند و به این باوراند که یک شاعر، ‌یا یک چهره ی فرهنگی نباید طرف قرار گیرد، نگاه شما چیست؟

همین هایی که چنین نگاهی دارند، پس چرا خود از اقبال استقبال می کنند. مگر اقبال خودش یکی از متفکران ایجاد کشور پاکستان نبود. مگر خودش از پیشگامان نهضت آزادی بخش شبه جزیره ی هند نبود،‌ مگر خودش در شعرهایش در کشورهای اسلامی تقاضای حرکت های سیاسی را نکرد. یک بخش مدون از شعرهایش در مورد سیاست مداران افغانستان اختصاص دارد.

پس چرا می یایم از اقبال تمجید می کنیم، بخش عمده ی از شعرهای اقبال شعر سیاسی است. در واقع یک نوع ترس گریبان گیر جامعه ی فرهنگ ماست و این برخاسته از یک نوع استبداد زدگی یی است که در طول تاریخ به  جامعه چیز فهمان و اندیشمندان ما حاکم بوده است . این درست است که کسی وارد عرصه سیاسی می گردد طرف واقع می شود و باید هم طرف واقع شود.

شاعران ما دوست دارند که همه ی مردم برای آنها کف بزنند،‌ پس ما باید  ازچنین علایقی خداحافظی کنیم و در متن جامعه صدای خود را بکشیم و وانتظار نداشته باشیم که همه ی جامعه برای ما کف بزنند،  همیشه هم قرار نیست که جامعه  برای شاعران کف بزنند، پس تا زمانی که ما با این ترس وداع نکنیم و انتظار داشته باشیم که ما را مردم بپذیرند در واقع معنایش این است که هیچ تغییری نباید ایجاد شود.

نگاه انقلابی و نگاه پویا چیزی است که عامه ی با آن موافق نیستند، این کار نخبه گان و فرهنگیان سیاسی در کشور است. اگر هم جامعه ی آماده، برای تغییر باشد، ‌پس تغییر معنا ندارد. ما وقتی صحبت از تغییر می کنیم معنایش این است که بخش عمده ی جامعه نمی دانند که برای رسیدن به وضع بهتر سیاسی و اجتماعی ضرورت به چه تغییراتی است، اینجاست که باید نویسندگان و نخبه گان وارد عرصه شوند و برای ایجاد تغییر تلاش کنند وقتی تلاش می کنند با برخی از موانع و مخالفت ها هم مواجه می شوند. طبیعی است که این جا قرار نیست همه برای نخبگان کف بزنند. نگاه کنید که نویسندگان پیش رو همیشه در زمان خودشان مورد استقبال عامه قرار نگرفته اند و شاید که سال ها پس از رفتن شان درستی و حقیقت کارشان آشکار شوند و  مورد توجه جامعه قرار می گیرند. حالا اگر این شاعران و نویسندگان به درستی حقیقت کارشان باور دارند باید صبر کنند که ده ها سال ازعمر کارشان سپری شود؛ تا جامعه درک کند که کارشان به حقیقت نزدیک بوده اند.

پس با این تحلیل، بسیاری از شاعران و نویسندگان محافظه کاراند و هراس دارند از اینکه مردم یا بخشی از جامعه عملکردشان را مورد انتقاد قرار دهند و یا برای شان کف نزنند؟

دقیقاً همین طور است، گرایش محافظه کاری در جامعه ی فرهنگی ما به آسیب جدی تبدلی شده است.

در شعرهای تان بیشتر به کدام مسایل می پردازید. موضوع یا سوژه ی مورد علاقه شما چه مسایلی اند؟

یکی از نظریه های ادبی این است که شعر را باید چنان آسان کنیم که عامه معنای آن را درک کنند؛ یعنی شعر نباید یک عرصه ی اشرافی باشد، ‌اشرافیت فرهنگی را نباید ایجاد کنم، ما نباید شعری بگوییم که تنها شاعران معنا و مفهوم آن را بدانند ؛ اما عمدتا طیف وسیع مردم از درک معنای آن فاصله دارند؛ از این منظر تلاش های در عرصه ی شعر در پیوند با سیاست بوده که با مسایل سیاسی چنان آسان برخورد کنم که برای عامه هم قابل درک و فهم باشد.

البته در این جا یک نکته را عرض می کنم که مسایل را نباید به گونه یی مطرح کنیم که از عناصر هنری دور شود،‌ بل تحلیل من این است که آفرینش گر هنری می تواند در عین توجه به عناصر هنری یک  اثر، ‌آن را طوری ایجاد کند و بپروراند که قابل درک و دست رسی برای عوام نیز باشد.

در شعرهای سیاسی بیش تر به اعتراض از وضع موجود پرداخته می شود منظور من  این است که اعتراض با حفظ عناصر هنری با زبان ساده و عام فهم بیان شود.

با این تحلیل شعر اعتراضی و پرخاشی را می شود با شعر مقاومت و ادبیات پایداری ربط داد؟

شعر مقاومت همیشه وجود دارد و احتمال دارد؛ تا بشر هست شعر مقاومت نیز باشد؛ اما همیشه این گونه نیست که شعر مقاومت در یک جامعه ی خاص وجود داشته باشد، همانگونه که شعر مقاومت در ایران مطرح بود.

به این معنا که وقتی در جامعه بی عدالتی  اوج می گیرد اعتراض هم بیش تر می شود، و یکی از عرصه هایی که اعتراض در او جای خود را باز می کند ادبیات است وقتی اعتراض ها در جامعه ی ادبی شدید می شود، خود به خود ساختار ادبیات مقاومت شکل می گیرد.

 اگر افغانستان به عدالت دسترسی بیش تر پیدا کند، ممکن است اعتراضی نسبت به وضع موجود به این شدت وجود نداشته باشد. شاید ساختارهای ادبیات ما شکل دیگر به خود بگیرد؛ اما در حال حاضر به دلیلی که ما شاهد بی عدالتی های زیاد در جامعه هستیم و در عرصه ی سیاسی نیز از این لحاظ شعر مقاومت در افغانستان فرهنگ رایج است.

یعنی شکل گیری شعر مقاومت بستگی به فضا و شرایط یک جامعه ادبی دارد؟

بلی یک بستر باید به صورت طبیعی ایجاد شود.

تحلیل های شما از مسایل سیاسی و اجتماعی بیانگر ژرف نگری شما است. سیاست در بینش ادبی شما نگرش ادبی در بینش سیاسی شما به صورت متقابل چه تاثیری داشته است؟

 نقش کدام یک برازنده است؟

در اینکه شما از من به عنوان شخص عمیق نگر یاد کردید حسن نظر شما است . من چندان اعتقاد به عمیق نگری خود ندارم. هنرمندان به هستی کنجکاوانه تر نگاه می کنند و حساس تر هم برخورد می کنند و ادبیات و هنر هم کار ظریف، عمق و ارزشی است؛ شاید سبب شود اگر آفرینش گر ادبی به عرصه ی سیاسی نگاه کند، عمیق تر، ظریف تر و کنجکاوانه تر از دیگران نگاه می کند؛ بنابرآن اگر توانسته باشم نگاه عمیق تر به مسایل سیاسی و اجتماعی داشته باشم. حتما برخواسته از همان نگرش ادبی من است که این کار را برایم میسر نموده تا نسبت به این مسایل حساس باشم.

در رشد بینش ادبی و فرهنگی شما چه عواملی تاثیرگذار بوده، اگر شما به جای هرات در جای دیگر افغانستان زندگی می کردید، بازهم همین بینش و نگرش را نسبت به مسایل مختلف می داشتید؟

اگر نظر به این عنصرها: زمان، محیط و وراثت که با پیشرفت علوم جامعه شناسی و روان شناسی در پیوند با ادبیات مطرح شد، قضاوت کنیم، طبیعی بود که هرات به عنوان یک عنصر محیطی تاثیر خاص خود را در تکوین و شکل گیری شخصیت ادبی ام دارد.

اگر در هرات زاده نمی شدم؛ شاید دو عنصر دیگر مساله وراثت و زمان در چگونگی بحث من تاثیر می گذاشت؛ ولی تاثیر محیط شاید به گونه دیگری می بود، نمی توانیم از این چشم پوشی کنیم  و نمی شود  پیش بینی کرد که اگر در هرات زاده نمی شدم شاید شاعر می بودم  بهتر از این یابد تر از این ؛ البته این موضوع قابل پیش بینی نیست؛ ولی آنچه که قابل پیش بینی است شاید شاعر موجود نمی بودم.

در حال حاضر در زمینه ی پژوهش های ادبی چه کارهایی را روی دست دارید؟

روی دیوان فارسی امیرشیرعلی نوایی کار می کنم که کارش تقریبا تمام شده است؛ در کنار آفرینش های ادبی ، در بخش دری دانشکده ژرونالیزم کارمی کنم، جسته و گریخته به مسایل سیاسی نیز می پردازم.

ابوطالب مظفری

-  سیاست مداران ما درک درست از فرهنگ ندارند و خالی از اندیشه هستند

- شکاف بین سیاست و فرهنگ سیاست مداران ما را فقیر کرد

جستار:

سید ابوطالب مظفری( سردبیر فصلنامه ی « خط سوم» شاعر و منتقد) نام آشنا و چهره یی شناخته شده ی است که در جریان سالهای مهاجرتش در دیار غریب، خدمات شایانی را در معرفی و حراست از فرهنگ و ادبیات مهاجرت انجام داد. او به رغم مشکلات زندگی در خاک غربت؛ چونان شمعی سوخت و بر محور او پروانه های جوان نسل مهاجرت گرد آمدند و بر بال اندیشه نشستند و اوج گرفتند . محصول زحمت های این فرهیخته ی گرامی و یارانش، دست کم پدیده ی به نام « ادبیات مهاجرت» است که در گذر این سال های عسرت شکل گرفت و بیش از دو دهه کانون این حوزه ی مهاجر نشین را با همکاران فرهیخته اش گرم نگهداشت.

باری، در سال 83 او را در دفتر دردری  در نشست های نقد شعر و داستان می دیدم و روز های جمعه فرصت حضور در نشست های آموزشی دردری را ارج می نهادم. اما این بار؛ یعنی در واپسین روز های سال 88  در جشنواره ی ادبی قند پارسی در تهران او را ملاقات نمودم. فرصت ملاقات کوتاه بود ومجال  برای گپ و گفت اندک. از طرفی حرف های زیاد در رابطه به تحلیل اوضاع و احوال فرهنگی  در کشور وجود  داشت که باید از زبان این فرهیخته ی اندیشه ور می شنیدم و می شنیدیم. به همین بهانه در فرصت کوتاهی که داشتم در شهر مشهد- خراسان-  در نیمه ماه حمل 1389 در دفتر « در دری» به دیدار او شتافتم. 

قرار است او در آینده نزدیک به کابل بیاید؛ وقتی می پرسم که کی بر می  گردید؟ با خنده می گوید:«  داستان چوپان دروغگو همین داستان آمدن و نیامدن من به کابل است . بهتر است در این مورد حرف نزنیم. گرفتار خاک غربت شدم. امید وارم در چند ماه اخیر بتوانم برگردم.» او با شکوه از زندگی در غربت می گوید: « می خواستم زود تر از این ها برگردم ؛ اما دو سه سال رنج بیماری سد راهم شد. غربت خاک دامن گیر دارد و من گرفتار خاک غربت شدم»  آنچه را که می خوانید نتیجه ی گپ و گفتی است که در دفتر « دردری» - شعبه  ی مشهد-  با این فرهیخته اندیشه ور انجام دادم.

استاد! از فعالیت های فرهنگی تان در دهه ی اخیر، دهه ی که با خط سوم آغاز شد بگویید و  اینکه  چرا خط سوم؟

دهه ی اخیر دهه ی است که با خط سوم کار های مان را شروع کردیم. قبل از سال هشتاد فعالیت های ما در قالب فصلنامه « در دری» منعکس می شد و خطی جدا گانه یی بود؛ اما از سال هشتاد به این طرف ما در قالب خط سوم کار های مان را راه انداخیتم بنا بر این، دوره  دوره استقلال کار فرهنگی ما بود، هرچند در دردری هم ما از لحاظ موقعیت کار مستقلی را آغاز کرده بودیم، منتها این کار در قالب مرکزفرهنگی نویسنده گان بود و این مرکز به  یک نحوی وابسته بود به احزاب، مربوط به حزب وحدت بود و از طرف شاخه ی از حزب وحدت تمویل می شد، هرچند این وابستگی در کار ما تاثیر گزار نبود، بخاطر که تعهد و قرار داد با دوستان ما این بود که ما یک تجربه ی تازه یی را می خواهیم کار کنیم ( غیر از آن چیزی را که احزاب در حوزه ی مطبوعات کار می کرد) و با این انگیزه  و پیش شرط کار را شروع کردیم و آنان نیز حقیقتا هیچ دخالتی نداشت، شما وقتی شماره های دردری را نگاه می کنید، در سیزده شماره یی که چاپ شد هیچ گونه اعمال نفوذ و دخالت جریان خاص سیاسی را  مشاهده نمی کنید.  این کا ر صرف یک کار فرهنگی بود؛ اما از سال هشتاد به  این طرف موسسه رسما از مرکز فرهنگی نویسندگان جدا شد و همین شیوه را آغاز کرد چه در تمویل و چه در اهداف؛ یعنی هم از نظر مالی و هم از نظر فرهنگی. در دری از لحاظ اقتصادی مرکز وابسته به حزب بود؛ اما در خط سوم ما از لحاظ مالی استقلال بیشتری را در کار فرهنگی را دنبال کردیم . ولی از لحاظ خط مشی همان خط مشی دردری بود و ما آن را ادامه دادیم. این را عمدا هم ادامه داده بودیم  به دلیل که در دوره کاکرد ما در دردری ثابت شده بود که این خط مشی درست و منطقی است. تغییرنامی که دادیم هم از روی اجبار بود وگرنه تغییر نام هم نمی دادیم ما این مسایل را قبلا گفتیم و زیاد تکرار نمی کنیم. منتها یک اتفاق که افتاد این بود که هیاهوی که در ایران قبل از دهه هفتاد بود و ایران مرکز تحولات فرهنگی سیاسی بخش از احزاب بود. در  دهه هفتاد این هیاهو فروکش کرد و احزاب دفترهای شان را جمع کردند و در داخل کشور رفتند. نهاد های فرهنگی یی که بود نیز اکثرشان، یا در کشور های دیگر منتقل شدند و یا به داخل کشور رفتند.

 حتا فرهنگیان ما هم اغلب کسانی که در ایران رشد کرده بودند( بخاطر شرایط بد زمانی و مکانی در ایران بودند) ایران را ترک  کردند. این بود که در دهه هشتاد در ایران یک خالیگاه بوجود آمد که خیلی تفاوت داشت با دهه هفتاد.  ما نظر به اینکه کار ما به مسایل سیاسی ارتباط نداشت. همین دفتر را حفظ کردیم برنامه های فرهنگی مان را ادامه دادیم. با دایرکردن نشست های نقد شعر و داستان برنامه های آموزشی شعر و داستان و چاپ خط سوم با همان خط مشی دردری؛ البته با تاخیراتی که پیش آمد همانگونه که شاهد هستید در طول هشت ما دوازه سیزده شماره بیشتر نتوانستیم منتشر کنیم. مهم این بود که در حاشیه این نشریه آن احتوای که مورد نیاز بود و مرکزیت که مورد نیاز بود حفظ شد و بچه های که بیشتر از نسل پیشین گرایش به شعر و داستان داشتند بسترهای لازم برای رشد شان فراهم شد. آنانی که گرایش ادبی داشتند و بیشتر شان از نهاد های آموزش عالی فارغ شده بودند با حضور در این مرکز اندوخته های ادبی شان رشد کردند و مرکزیت باقی ماند.

- نگاهی که از بیرون به موسسه فرهنگی دردری و خط سوم وجود دارد، مساله استقلال فکری و خط مشی فرهنگی گردانندگان این مرکز است. چنانچه در عمل نیز نشان دادید که هم در مجله دردری و هم در خط سوم خط مشی تان ثابت بوده و از استقلال فکری در دوره حیات کاری تان بر خور دار بودید. شما در کنار این خط مشی ثابت و برازنده به چه پیمانه توانستید استقلال اقتصادی و بودجه یی تان را حفظ کنید؟  

به یک معنا، حقیقتش این است که ما برای این نهاد یک بودجه تعریف شده در طول این سالها  نداشتیم. زمانی که با مرکز فرهنگی نویسندگان کار می کردیم فرق می کرد، چون منابع مالی  و سیاست مالی را آنان تعیین می کرد؛ اما پس از آنکه این مرکز از مرکز فرهنگی نویسندگان جدا شد و خط سوم راه افتاد، ما اصولا بودجه یی تعریف شده نداریم؛ بنابر این استقلال اقتصادی برای خط سوم مصداق پیدا نمی کند و برنامه ریزی اقتصادی برای موسسه ما صدق نمی کند؛ چون زمانی این قضیه صدق می کند که شما درآمد دوام دار و تعریف شده از جایی داشته باشید. پس با این تعریف پرسش تان این است  بودجه یی که این جا مصرف شده از کجابوده؟ من می خواهم صادقانه برای تان بگویم. مطلبی را که می خواهم بگویم شاید باور تان نشود؛ چون شما سالهاست که در داخل کشور زندگی می کنید و با برنامه های انجوها، احزاب و موسسه های تمویل کننده و فن گیرنده سرو کار دارید و این قضیه رابررسی می کنید، طبیعی است که آن نهاد ها مطالباتی دارند. با آن حساب شاید فرق کند؛ اما حقیقت این است که افرادی در این مرکز کار می کنند از این موسسه حقوق دریافت نمی کنند. من، پیام، خاوری، کاظمی و ... کار شخصی خود مان را داریم. در کل تمام عوامل دست اندرکار در این موسسه کارشخصی خود شان را دارند و در آمدشان از کارهای شخصی خود شان است. می ماند چاپ مجله، در طول این هفت هشت سال  سه چار شماره اش را با هزینه های که از اطراف و اکناف آمد تامین کردیم. شماره های دیگرش را حوزه هنری چاپ کرده پشتش هم نویشتیم که این شماره به حمایت حوزه هنری چاپ شد.

 حوزه هنری در ایران نهادی است که ارتباط با مسایل سیاسی ندارد یک نهاد فرهنگی است. مطالباتی هم ندارد. نظر به ارتباط شخصی یی که داریم دوستان شاعر و نویسنده ما در حوزه هنری گفتند؛ چون مجله چاپ می کنیم شما مجله تان را آماده کنید کاغذ مورد نیاز را تهیه کنید ، خدمات چاپ را ما انجام می دهیم. با این حساب چاپ مجله را آنان انجام داده ، مصارف کاغذ و هزینه دفتر را ما از پول فروش مجله بدست میاوریم. به همین دلیل است که طبق معمول اگر بودجه می داشتیم در هر سال باید چار شماره چاپ می کردیم و این هزینه هنگفتی را در برمی گرفت و باید مرتب دوستان در این مرکز کار می کردند. ما اجبار نداریم که هر سال چار شماره چاپ کنیم.  ما اگر این کار را می کردیم تا حالا هشت سال شده در هشت سال باید 32 شماره نشر می کردیم که مصرفش چند برابر می شد. این است که ما یک نهاد فعال و دارای هزینه ثابت نداریم. ما با استفاده از فراغت و فرصت های خالی که داریم ، روی طرح و محتوای نشریه کار می کنیم. اگر نهاد دارایی هزینه ثابت می بود باید مرتب چاپ می شد. به همین دلیل است که ما روی پیشخوان نشریات مرتب حضور نداریم و از یک چنین نشریه نباید انتظار داشته باشیم که اقتصادش ثابت و تعریف شده باشد!

 ما از حد اکثر توان کار گرفتیم؛ تا این جریان ادامه یابد و با چنگ و دندان خواستیم که این جریان و این نهاد حفظ شود. خوشبختانه توانستیم درکنار استقلال فکری و استقلال نظر، استقلال اقتصادی مان را نیز حفظ کنیم.  ما این نشریه رایگان ندادیم. در انبار نگهداشتیم اما مفت به کسی ندادیم. چرا؟ چون گفتیم که تا جای فروخته شد که فروخته می شه. اگر هم نشد در انبار نگهمیداریم؛ شاید این شماره های که هنوز فروخته نشده اگر یک زمان فکر فرهنگی در سر این ممکلت افتاد شاید کسانی پیدا شود  که برای این شماره های کهنه نیز هزینه کنند. شما اگر در انبار مراجعه کنید. می بینید که هنوز هم کارتن هایی از مجله های خط سوم مانده. تنها تلاش ما این بوده که دست کم فکری مستقلی را بدون تعهد خاص ادامه دهیم. بنابر این از طریق فروش نشریه « خط سوم» بخشی از هزینه های جاری آن را تامین می کنیم.

- پس از گشایش دفتر« دردری» در کابل، شما تاچه زمانی برنامه دارین که مرکزیت تان را در بین مهاجران حفظ کنید! یعنی ضرورت حضور تان در این خطه از زبان فارسی به چه پیمانه احساس می شود؟

من فکر می کنم، تا زمانی که مهاجران ما در این ایران باشند  وجود چنین مرکزی ضروری است چون در  ایران ما با قضیه دوسه نفر و دو هزار نفر سه هزار نفر مواجه نیستیم؛بل اینجا با حضور میلیونی مهاجران  مواجه هستیم مهاجران هم نباید آدم های رها شده و بدون برنامه تلقی گردد. این ها انسان های هستند از خود فرهنگ، ادب و تاریخ و هویت خود را دارند. برای خود شان حتما باید در جستجوی ارزشهای ملی و هویتی باشند. شما می دانید که موسسه دردری نهادی است که مطابق نیاز های همین مردم مهاجر پدید آمد، گرچه بعدها فعالیت هایش را گسترش داد. مهاجران هم تعریف و شرایط خود را دارند. جهان تازه ی دارند. تاز مانی که این جهان تازه باشند نیاز دارد که چنین نهادی باشد؛ مانند این موسسه. اگر ما بخواهیم فعالیت نکنیم موسسه دیگری این کار را می کند و این یک ضرورت است؛ چون نفس حضور مهاجران این را می خواهد. اینکه دفتر مرکزی اینجا ست یا کابل. حقیقتا چنین چیزی نیست. ما همیشه دوست داشتیم دفتر مرکزی کابل باشد؛ اما دوستان را گفتیم که شما بروید در کابل و ما شعبه ی از آن دفتر هستیم. نظر به فضا و شرایط متفاوت اگر بتوانیم انجا دوام بیاوریم فعالیت های ما به همین شیوه تداوم خواهد یافت. در  حال حاضر که آقای کاظمی آنجا رفتند  می خواهیم دفتر ما در کابل باشد. به هرصورت آن دفتر اگر در آنجا پا گرفت  که فعالیت های ما ادامه می یابد و گرنه تلاش می کنیم حد اقل این دفتر ( مشهد) را حفظ کینم تا زمانی که ضرورت است.

ما به همین برداشت رفتیم که دفتر مرکزی آنجا( کابل) باشد. قصد داریم ... اگر بتوانیم با همین سیاست که داشتیم دوام بیاوریم که خوب و گرنه همین آش و همین کاسه! تا زمانی که مهاجران در اینجا حضور دارند ما نیز این دفتر را حفظ می کنیم.

تعامل شما با دوستان و نویسندگان فرهنگی کشور میزبان چگونه بوده است.

فرهنگیان در هرگوشه دو دسته اند. شماری مخالف و شماری موافق نظام اند. شماری دست اندگار در نظام استند و و شماری با نظام و دستگاه ارتباط ندارند. سرو کار ما با فرهنگیانی که در داخل نظام تعریف دارند  و کار می کنند کم بوده. ارتباط ما با کسانی هستند که در گوشه ی کار های شخصی دارند و با نظام ارتباط ندارند. خوشبختانه یا بد بختانه ار تباط ما با کسانی بودند که کاری از دست شان برای فرهنگ بر نمی یایند. ما با گروه اپوزیسیون و فرهنگیان روشنفکر ایران رابطه نگرفتیم؛ چون آنها خواستگاه این طیف ( که اکثر روشنفکر دینی و انقلاب هستند) را برنمی تابند؛ اما تعامل آزاد ما در کل با شاعران و نویسندگان  کشور میزبان در این سال ها خیلی خوب بوده است. نه تعامل ارتباط اقتصادی. ادبیات افغانستان ازآن زمانی که شما رفتید تا حال بسیار تغییر کرده به این معنا که تا ده سال پیش تا بیست سال پیش ارتباط چندانی میان شاعران وافغانستان وجود نداشت؛ اما حال این ارتباط فرهنگی  بوجود امده است. فعالیت نهاد هایی؛ چون موسسه « دردری » باعث شده که کشور میزبان با ادبیات افغانستان آشنا هستند نه تنها آشنا هستند؛ بل تاثیر پذیری دارند از شاعران افغانستانی. این رابطه ی شخصی به روابطه های دوستانه تبدیل شده است و به ادبیات افغانستان عشق می ورزند؛ اما این تعامل به صورت یک تعامل کاری در نیامده، یعنی این تعامل تعامل منسجمی نیست. متاسفانه این رابطه ها به صورت یک تعامل کاری در نیامده چون نیروهای کاری در ایران پراکنده اند؛ همانگونه که در افغانستان چنین است و این ها نمی توانند نیروی های فرهنگی و فعال افغانستان را حمایت کنند.

ادامه مطلب ...