گفتمان

این وبلاگ ویژه ی گفت و گوهای فرهنگی اجتماعی و.... با شخصیت های مطرح و صاحب نظر است.

گفتمان

این وبلاگ ویژه ی گفت و گوهای فرهنگی اجتماعی و.... با شخصیت های مطرح و صاحب نظر است.

حوزه کار و صلاحیت ویراستار / در گفت و گو با محمدکاظم کاظمی

اشاره:

ویرایش و پیرایش از مقوله های مطرح در حوزه ی چاپ و نشر به شمار می رود، امروز ناشران بزرگ دنیا و نویسندگان صاحب اثر، با ویراستاران حرفه یی و کار آزموده قرار داد می کنند و از این رهگذر، در تولید آثار با کیفیت سهم عمده می گیرند و به امتیازهای سترگی مادی و معنوی دست می یابند. متاسفانه در کشور ما به این مساله مهم چندان اهتمام صورت نگرفته و بسیاری از کتاب ها با مشکلات فنی، ویرایشی و محتوایی عرضه می شوند.

 خوشبختانه فرصتی دست داد و این مسایل مهم را با محمدکاظم کاظمی؛ شاعر و پژوهشگر نامدارکشور، به گفت و گو نشستیم، او کسی است که در کنار پژوهشهای ادبی سالهای زیادی را عملا درحوزه ی ویراستاری و چاپ و نشر کتاب کار نموده است و در کنار دانش نظری،  تجربه عملی و حرفه یی فروانی در این زمینه ها دارد.

***

جناب استاد! تشکر از اینکه این فرصت را در اختیار ما قرار داید، شما می دانید که امروز یکی از مسایل های مهم در حوزه ی چاپ و نشر کتاب و همینطور در عرصه روزنامه نگاری نوین، بحث ویراستاری است. این مساله در کشور ما به دلیل نبود نهاد واحد اکادمیک، باعث رواج چندگانگی و نوعی پریشان نویسی، در عرصه چاپ و نشر گردیده است. شما به عنوان کسی که سالها در باب ویرایش و پیرایش، تجربه دارید و از سویی عملا درگیر کار ویراستاری(ویرایش و پیرایش) هستید. چه برداشتی از ویراستار، ویراستاری و ویژگی های آنها دارید؟

در مورد ویراستار، یک تعریف بسیار کامل و جامعی ما شاید نداشته باشیم. به خاطر اینکه حوزه ی کار یک ویراستار، حوزه ی خیلی گسترده یی هست. بعضی وقت ها بعضی از کارهای که مربوط به حوزه ویراستاری می شود ممکن است مورد اتفاق نظر همه نباشد که مربوط به کار ویراستار است، یانیست. ولی به اجمال می توانیم بگویم که ویرایش یک اثر، آماده ساختن اثر و بهنجار ساختن آن است، به بیان دیگر مجموعه کارهای که به روی یک اثر مکتوب انجام می شود، تا از مرحله دست نویس به مرحله چاپ می رسد، سلسه مراحل کار ویراستاری را تشکیل می دهد و این شامل چندین بخش می شود چندین مرحله دارد، که می توان از نمونه خوانی، غلط گیری، ویرایش فنی، ویرایش عمودی، ویرایش محتوایی، نام برد.

دامنه کار ویراستاری تاکجاست؟

ویرایش اثر دریک دیدگاه کلی سه مرحله دارد. ویرایش فنی است، ویرایش ادبی یا زبانی و ویرایش محتوایی است.

در ویرایش فنی، ما اثر را صرفا ازجهت غلط های تایپی، رسم الخط، نقطه گذاری، پاراگراف بندی و دیگر معیارهای کمپیوتری یا معیارهای حروف چینی و تایپ بررسی می کنیم، این مرحله، ویرایش فنی است و در این مرحله ما باخود واژگانی که نویسنده به کار برده چندان کار نداریم. مرحله دوم ویرایش ادبی یا  ویرایش زبانی است. ویراستار سعی می کند که ساختار کلام را از نظر جمله بندی استفاده از کلمات و ترکیب جمله ها تنظیم کند و بهنجار در بیاورد؛ یعنی اثر را از لحاظ خصوصیات زبانی  به شکل هنجار قابل ارایه برای مولف در بیاورد.

مرحله سوم. ویرایش محتوایی است. در این مرحله ویراستار، تنها در مورد مسایل فنی و زبانی بحث نمی کند، در باره ی محتوا و کیفیت اثر از نظر علمی بحث می کند.

 در ویرایش زبانی کار ویراستار این نبود( که مثلا) ببیند کتابی است در باره دانش روانشناسی و اینکه حرفهای که نویسنده در مورد دانش رواشناسی نوشته درست است؛ یا اشتباه؟ فقط کار او این است که شیوه ی بیان این مقوله رابررسی کند، ولی در ویرایش محتوایی خود موضوع اثر قابل ارزیابی است که خود دانش اثر از لحاظ علمی اعتبار لازم را دارد یانه، آیا کتاب جامع و کامل بوده یا خیر، یا فرض می کنیم اگر اثر تاریخی است از نظر مستندات تاریخی ارزیابی می گردد. اگر اثر جغرافیایی است اطلاعات ارایه شده در باره ی دانش جغرافیا بررسی می شود. بنا براین، ویژگی های ویراستار مبتنی است به نوع موضوعی که ویراستار روی آن ویراستاری انجام می دهد.

درکل، ویرایش محتوایی یک اثر این است که اثر برای چاپ اماده می شود و توسط متخصص همان فن باید صورت گیرد.  ویژگی های ویراستار باید مبتنی به نوع موضوعی است  که ویراستار به لحاظ موضوعی روی آن کار می کند.

در باره انواع ویرایش و اینکه ویرایش چه مراحلی دارد صحبت کنید!

ما سه نوع، یاسه مرحله از ویرایش را گفتیم. طبیعتا اگر یک اثر خواسته باشد  ویرایش کامل و جامع شود و کتابی  نسبتا بااهمیتی هم باشد یا بسیار با اهمیت باشد، هرسه نوع ویرایش را اقتضا می کند، یعنی هم مولف اثری را که می نویسد به لحاظ محتوایی و علمی بررسی و یراستاری شود که این ویرایش علمی است تا محتوای کتاب تثبیت شود. ویرایش محتوایی اول کار است. مرحله بعد اثر در اختیارکسی قرار می گیرد که از لحاظ زبانی ویِژگی های سبک نثر، کاربرد واژگان اصطلاحات جمله بندی، ویرایش زبانی، ادبی می کند و... در مرحله سوم  کتاب در اخیتارکسی قرار می گیرد که به لحاظ غلط گیری متن، نقطه گذاری ، پاراگراف بندی می کند؛ البته ویرایش فنی و رسم الخط  و نقطه گذاری در بعضی وقت ها ممکن است همراه با ویرایش ادبی هم باشد؛ یعنی ویراستار که متن را از نظر ادبی ارزیابی و ویراستاری می کند از نظر رسم الخط و نقطه گذاری هم آن را درست می کند؛ چون این ها تا حدودی زیادی  با هم وابسته اند؛ به این معنا که ساختار یک جمله خودش مشخص می کند که «ویرگول»، «نقطه» و« نشانه» ها در کجا قرار گیرد. این جای است که ویرایش ادبی و فنی بهم نزدیک می شود، به همین دلیل، غالبا  در کارهای که من به عنوان یک ویراستار انجام می دادم هر دو نوع ویرایش فنی و ادبی  را انجام دادم. ولی ویرایش محتوایی را فقط در مورد اثری انجام دادم که در حوزه ی تخصص خودم بوده، مثلا کتابی بوده در باره ی شعر، که من چون حوزه کارم بود آن را ویرایش نمودم. یعنی اگر یک ویراستار در هر سه مورد آگاهی داشته باشد، ویرایشی را که انجام می دهد کامل تر است.

ویراستار چه ویژگی های  باید داشته باشد؟

وقعیت این است که، در هر کدام از این انواع  ویرایش، باید ویراستاری داشته باشیم که در همان حوزه تخصص کامل دارد. یعنی در ویرایش محتوایی کسی که متخصص همان موضوع است ممکن است ویرایش کند. به لحاظ علمی بر کتاب مورد نظر اشراف دارد باید ویراستاری کند. در نمونه خوانی و غلط گیری کسی که در یافتن غلط ها چشم تیزبین داردا، او باید به جمله بندی زیاد کار نداشته باشد. فقط غلط را سعی می کند پیدا کند. کسی که ویرایش زبانی می کند، خصوصیت زبان و نثر به لحاظ رسایی و بی عیب بودن، جمله بندی و... اگر یک مقدار دسته بندی شده راجع به این مسایل صحبت کنیم. در ویرایش محتوایی یادانش برهمان  دانش فن لازم است. در ویرایش زبانی و ادبی تا حدودی فنی آشنایی با ادبیات. در ویرایش فنی با شیوه نامه های نگارش، رسم الخط  شیوه های رسم الخط و ظرایفی که در حروف همزه و... که همیشه  دشواری داریم که مسوول را به چه شکل نوشته کنیم و مسایل را چگونه و ...به چه شکل نبشته کنیم و ویراستار باید به این مسایل اشراف داشته باشد. فکر می کنید در افغانستان این موضوع چقدر می تواند عملی شود که به تمام جوانب مسایل ویراستاری و چاپ و نشر آثار توجه شود؟

در شرایط ما، که معمولا کتاب ها به ندرد ویراستار دارد. خود ویراستار داشتن کتاب چیزی  نسبتا تازه و غریب به نظر میاید. به این زودی انتظار این را نمی توانیم داشته باشیم که یک کتاب را سه نفر ویراستاری کند، برخی از کتاب ها اصلا ویرایش نمی شود. بنابر این ویراستاری در کشور ما، هنوز جایگاه روشن ندارد و به مراحل چاپ و نشر آثار اهتمام داده نمی شود.  در کشور ما معمولا یک ویراستار همه ی این  کار را انجام می دهد، بنابر این ویرایش با دشواری های زیاد مواجه است. من به همین دلیل بسیار کم دیدم کسی را که یک ویرایش کامل وهمه جانبه ی از یک اثر انجام دهد؛  مثلا در ویرایش های که من می کنم اگر یک کتاب تاریخی است، و کتابی که در باره ی تاریخ و جغرافیای کشور ماست، گذشته از جوانب فنی و زبانی او که باید تسلط داشته داشته باشم، باید یک مقدار خاصی با اصطلاحات خاص کشور آشناباشم. به زبان فارسی افغانستان با زبان فارسی مناطق مختلف باید آشنا باشم ممکن است، نویسنده از یک منطقه خاص باشد و اصطلاحات خاص را به کار برده باشد،  با جغرافیا و تاریخ کشور باید تاحدودی آشنایی  داشته باشم. بعضی موارد است که  حتا نویسنده اشتباهی کرده در نقل یک نام ، یا یک نام را در برخی موارد به دوصورت نام نوشته ، من باید بدانم صورت درست او کدام است. یک کلمه اگر به چند شکل به کار رفته، یا در نام جای ها، خیلی وقت چند گونه تلفظ وجود دارد، مثلا یک  جای می نویسند« هیرمند» در جای دیگر می نویسند «هلمند»  در نقل قولهای که من می بینم باید بدانم که نویسنده این اثر مربوط به کدام دایره زبانی می شود، در کدام حوزه زبانی زندگی می کند. من باید آشنا باشم که مردم ایران به این رود هیرمند می گویند و افغانی ها هلمند. مثلا من اگریک نقل می بینم از نویسنده ی  ایرانی که می نویسد هیرمند، من حق ندارم که  به هلمند تبدیل کنم، برای که به مخاطب {ایرانی؟} افغانستانی قابل فهم باشد.

در بعضی از موارد باز اگر اصطلاحی است، مخصوصا اگر واژه یی بیگانه ی وارد زبانی فارسی می شود بازهم باید تشخیص دهیم در جای های مختلف زبان فارسی با گونه های مختلفی نوشته می شود، باید تشخیص دهیم که در حوزه ی مخاطب ما به چه شیوه تلفظ شود. مثلا من کتابی را برای مخاطب ایرانی ویرایش می کنم باید بدانم که امریکا به صورت آمریکا نوشته می شود، ولی  اگر همین کتاب را برای مخاطب افغانستانی ممکن است این  کلمه به صورت امریکا نوشته می شود.

این ها همه چیزهای اند که یک مقدار کار ویراستار را ازجهاتی مختلفی دشورا می کند، برای همین است که ویراستار، بویژه در جامعه ما باید به چندین فن وچندین حوزه ی از دانش، علوم و ادبیات و زبان آشنا باشد. به  دانش مربوط به حوزه ویراستاری آشنا بشود به همین دلیل است که ما ویراستار حرفه یی که  بتواند کتاب های ما را به صورت قابل ارایه در جامعه امروز کتابخوان دنیا ارایه بکند کم داریم.

 بخش دوم/ گفت و گو

 

حوزه صلاحیت ویراستار در تصرف متن تاکجاست؟ بویژه وقتی به لحاظ محتوایی می خواهد متن را اصلاح کند تا چه مقدار ویراستار می تواند در متن تصرف کند، الزام های را که ویراستار نظر به قانون مالکیت فکری و کپی رایت، باید رعایت کند چیست؟

میزان تصرف ویراستار در متن، ارتباط می گیرد به چند موضوع. به همین دلیل ما نمی توانیم مشخص کنیم که ویراستار باید تا چه پیمانه در متن تصرف کند. یکی از مباحث کلیدی چگونگی ارتباط ویراستار و مولف است.  یک وقت مولف زنده است اثر خود را به ویراستار می دهد و دانش ویراستار را به عنوان یک دانشمند در این حوزه قبول دارد، در حوزه ی ویراستاری قبول دارد، دست ویراستار را باز می گذارد و حتا در جنبه ی محتوایی هم  به ویراستار اجازه می دهد.

گاهی است که مقام مولف از نظر دانش و سطح علمی بالا تر است و ویراستار به لحاظ محتوایی نمی تواند در متن اشراف داشته باشد، (طبیعی است) در چنین صورتی ویراستار تنها به لحاظ زبانی می تواند ویرایش زبانی کند،

گاهی است که مولف زنده نیست. ویراستار با مولف ارتباط ندارد، یا ویراستار دسترسی به مولف ندارد، میزان دسترسی ویراستار به مولف بسیار مهم است. اگر ویراستار با مولف در ارتباط باشد، در برخی از مواردی که ابهام وجود دارد، ویراستار می تواند با مولف موضوع را در میان بگذارد، و در چگونگی ویراستاری با مولف مشوره می کند.

مقدار تسلط مولف به حوزه ی نویسندگی مهم است یک وقت است مولف، در حوزه ی روانشناسی یا جغرافیا اثری نوشته ولی، از نظر زبانی مشکل دارد، در چنین مواردی ویراستار ممکن است، حتا کتاب را تا حد باز نویسی تصرف کند. گاهی اتفاق می افتد که مولف در عین حالی که اشراف به موضوع علمی دارد، دانشمند است در حوزه نثر نویسی صاحب سبک و ادیبی تواناست و در نثر نویسی دست بلند دارد.

مثلا وقتی ما آثار علامه صلاح الدین سلجوقی را می بینم، ترجمه های او مثل کتاب فلسفه علم اخلاق ارسطو، کتاب اخلاق نیکو ماخوس ارسطو را تر جمه کرده... ما می دانیم که علامه سلجوقی در عین حالی که دانشمند است،  در حوزه ی فلسفه و علوم اسلامی عرفان تلسط بسیار دارد، در حوزه ادبی و نثر نویسی یک فرد صاحب سبک است. در حوزه ادبی، کتاب های را با نثر بسیار زیبا ترجمه نموده؛ مانند کتاب یتیم جاوید... بنابر این ما، در متن این اثر از لحاظ زبانی و ادبی تقریبا هیچ تصروف نمی کنیم به دلیل که او صاحب سبک خاص است  و ما باید این سبک را محترم بشماریم.

مساله دیگر میزان قدمت اثر است. هرچه اثر از لحاظ  زمانی از ما دور تر می شود، مقدار حق تصرف ما نیز کمتر می شود. مثلا ما در باره ی شعر یک شاعر معاصر می توانیم تصرف کنیم، یک کلمه راجایگزین و پیشنهاد کنیم، جابه جا کنیم حتا مخصوصا اگر شاعر زنده باشد، یا یک رمان یا یک داستان، ولی در مورد متون کهن، مثلا اگر خواسته باشم دیوان حافظ را ویرایش کنم حتا نمی توانم یک حرف او را جابجا کنم، بخاطر که اصالت متن بهم می خورد در مورد متون کهن درست این نیست که بهتر کدام است، مبنا این نیست. حتا ممکن است بتوانیم کلمه ی بهتری را در یک شعر قدیمی جایگزین کنیم، بلکه مهم اصالت متن است مهم این است که خود نویسنده چه نوشته او اصالت دارد، آن چیزی که بنام «تصحیح متون» می شناسند به معنای این است که اصالت متن را حفظ کنیم، به مفهوم این نیست که متن را به اساس مقضیات زمان و سلیقه یی بر گردانیم. تصحیح متون یعنی که متن را دقیقا به اصلش سازگار کنیم به آن چیزی را که مولف نوشته نزدیک کنیم و غلط های را که بعدا راه یافته اصلاح کنیم. به همین جهت است که( مثلا ) ما در مورد کتابهای علامه سلجوقی که دست کم سی سال از درگذشت علامه سلجوقی می گذرد و از تالیف خود کتابها حدود نیم قرن سپری می شود.این آثار تقریبا جز آثار تاریخی ما به شمار می روند، ارزش تاریخی خاص دارند و هیچ تصروفی درمتن و در محتوای آنها نمی کنیم. هرچه که اثر قدیمی تر می شود، میزان تصرف ما به همان تناسب کمتر می شود.

از زوایه دیگر اگر به این موضوع بپردازم، در سطوح مختلف ویرایش، معمولا میزان تصرف ما فرق می کند، به این معنا که معمولا در حوزه ی محتوایی میزان تصرف ویراستار،باید بسیار اندک باشد و با احتیاط عمل کند. چون ممکن است سخنی را که مولف از نظر علمی نوشته است این تصرف تغییر دهد و این اشتباه است.

  معمولا تصرف محتوای وقتی ممکن است که مولف زنده است و ویراستار با او ارتباط دارد، ولی اگر یک کتاب تاریخی را ویرایش می کنیم به راحتی نمی توانیم که یک کلمه را تغییر دهیم و بگوییم به نظر من این درست است، نه ممکن است مولف به سندی دسترسی داشته که ما نداریم ، ممکن است جریان را به شیوه دیگری نقل کنیم که با واقعیت های و مستندات تاریخی در تضاد باشد.

نظر شما  در باره رسم الخط چیست؟

در تصرف زبانی زیاد مشکل ندارد، یک اثر تاریخی را ممکن است ما جمله بندی آن را بهتر کنیم، ولی اگر اثر  تاریخی به لحاظ نثر دارای شاخصه و ارزش تاریخی باشد بازهم تصروف مشکل است، تصروف، ولی در حوزه رسم الخط دست ما بسیار باز است، بخاطر که رسم الخط  در محتوای اثر تغییر نمی دهد، یعنی اگر ما جدا نوشته کنیم« به صورت» یا سرهم « بصورت» بازهم به صورت است. بنا بر این در حوزه رسم الخط دست ما کاملا باز است و آزادی عمل بیشتر داریم، این است که اگر شعر حافظ را امروز ویرایش می کنیم به رسم الخط امروز می نویسم.

جناب استاد! در سالهای اخیر با تولد گسترده ی رسانه های نوشتاری در افغانستان،  در حوزه رسم الخط و گزینش واژگان شاهد  نوعی پریشان نگاری هستیم، به این معنا که معیار مشخص و تعریف شده یی در حوزه  نگارش و گزینش واژگان سراغ نداریم، به نظر شما راهکار چیست؟

در این جا یک کمی بحث تفکیک می شود، به این معنا که در حوزه ی رسم الخط  ما یک رفتار باید داشته باشیم و در حوزه استفاده از واژگان رفتار دیگر، در استفاده از واژگان طبیعتا سبک کار نویسنده موثر است. ما نمی توانیم بسیار در آن تصرف کینم و آن را یکسان بسازیم. یا حتا ممکن است سبک کار یک نشریه متفاوت باشد، شاید این نشریه علاقمند ی بیشتر به پاس داشت  زبان پارسی دارد و تلاش می کند بیشتر از واژگان فارسی استفاده کند. یا یک نشریه اگر در راستای علوم دینی فعالیت می کند، طبیعی است که از واژگان عربی زیاد استفاده می کند و ما نمی توانیم در چنین مواردی  یک نواختی را سفارش کنیم.

اما در باره ی رسم الخط ، من به یک  یکنواختی کلی معتقد هستم، به دلیل که رسم الخط، یک قرار داد بین جمعی از اهالی زبان است و نشانه های است که اهالی زبان به کمک این نشانه ها باهم ارتباط بر قرار می کنند، بنا بر این وقتی که ما این نشانه ها را به صورت پراکنده و پریشانی در بیاوریم،  قرار داد های گوناگونی برای آن وضع کنیم ممکن است دریافت مخاطبان از این کاملا متفاوت  باشند.

من مثالی برای شما می زنم، شما می دانید که علایم و نشانه های ترافیکی در تمام جهان یک چیز و استندرد است و هر نشانه مفهوم و معنای مشخص برای همه مردم دارد، کسی نمی تواند بگوید من این نشانه را نمی پذیرم و این علایم را به معنای دیگری به کار می برم. به دلیل که تنها او  در این نشانه سهم ندارد، بلکه کسانی دیگری نیز هستند که از این نشانه ها استفاده می کنند، وقتی در علایم ترافیکی می گوید که این جاده یک طرفه است، مفهومش این است که هم من که از این طرف می روم، در آن سهم  دارم و هم کسی که آز آن طرف میاید ملزم به رعایت این نشانه است. بنا بر این اگر من این جاده یک طرفه را بگم که من فکر می کنم معنایش این نباید باشد، چیزی دیگر است، یا در قوانین ترافیکی چراغ سرخ، علامت ایست و توقف است، معنایش این است که تو باید توقف بکنی، من نمی توانم بگویم که سبک رانندگی ام این نیست، من خوش دارم به چراغ سرخ رانندگی کنم و به چراغ سبز توقف کنم.

به خاطر که عموم رانندگان  به این نشانه های ثابت رفتار می کنند و نظام رانندگی را رعایت می کنند؛ تا به هرج و مرج دچار نشوند. اگر ما این در هنگام رانندگی نشانه های ترافیکی را نادیده بگریم متخلف به شمار می رویم.

 بنا براین، رسم الخط  مجموعه نشانه های عمومی است که ما نباید آن را به بازی بگریم. مساله مهم دیگر عادت های ما، در خواندن و نوشتن است، بسیاری از چیز ها به صورت عادت در وجود افراد نهادینه می شود، نسلی در طول عمرش با آنها زندگی می کنند، نمی توانیم این عادت ها را به سادگی نقض کنیم. مثلا کسی در کودکی با نوعی خاصی از حروف  ونوعی خاصی از رسم الخط آشنا شده و تا پیری به همان رسم الخط چیزی را می خواند، بنا بر این اگر در جریان زمان اگر ما عادت این آدم را بسیار تغییر دهیم، او با مشکل مواجه می شود و دچار پریشانی می شود، هر لحظه باید چیزی جدیدی یاد بگیرد، البته ما در طول زمان ممکن است بگویم که در یک مقطع زمانی به تدریج تغییر دهیم، در طول زمان بازهم تا اندازه  این تغییر قابل قبول است، ولی در یک زمان؛ مثلا یک نفر در جوانی به یک شیوه رسم الخط می نویسد و می خواند، در دوره ی پیری ممکن است، با شیوه ی دیگری آشنا شود و این عادت او را کم کم تغییر کند.

 اما در یک زمان با چند شیوه استفاده از چند شیوه نگارش،  طبعیتا عادت را بسیار بهم می زند، یعنی کسی که عادت دارد کلمات را به صورت بهم پیوسته بخواند، در جای دیگری این واژه ها را جدا جدا می بیند و می خواند، از آن دریافت دیگری می کند. این است که ما هم بخاطر احترام به مجموعه نشانه ها، که به هر حال یک قاعده و قانون دارد، نباید تصروف بی جا و سلیقه یی کنیم وهم بخاطر که با عادت عمومی خوانندگان ما نباید زیاد بازی شود.

در گزینش رسم الخط و شیوه های نگارشی چه اصول و معیارهای علمی وجود دارد، به بیان دیگردر شیوه های رسم الخط، عادت خوانندگان و عرف را نمی توان نادیده گرفت، ولی در کنار این مساله، در معیاری شدن شیوه های نگارشی، رهنمود های علمی زبان شناسان و پژهشگران به چه پیمانه نقش دارد؟

مساله دیگر این است که غالبا، شیوه نامه های رسم الخط بر اساس یک سلسله اصول علمی تدوین شده، و توسط متخصصان و زبان شناسان حرفه یی، ادیب های بزرگ و کسانی که در علوم ارتباطات تخصص دارند، تهیه می شود. ما اگر اختلاف هایی هم در شیوه نامه های نگارشی می بینیم به این معنا نیست که این افراد کم دانش بوده اند، که بعضی می گویند فلان کلمه جدا نوشته می شود و بعضی ها می گویند سرهم نوشته می شود.

بلکه ممکن است بر اساس طرز سلیقه و یا مشرب عمومی این افراد باشد، اما در کنار این مساله، شیوه نامه  های رسمی و معتبری که ما داریم یک سلسه قوانین و مبانی علمی در پشت او قرار دارد. مثلا این که می گوید« می شود»، « می» را در «فعل» جدا نوشته کنیم این بر اساس یک سلسه مبانی است. در این مبانی باز هم چند معیار مختلف داریم، تنها یک معیار هم نداریم که بتوانیم در باره آن به سادگی قضاوت کنیم.

بنا بر این کسی که در رسم الخط  می خواهد تصرف کند، دست کم باید از نظر علمی به مرحله یی رسیده باشد، که قدرت تشخیص داشته باشد و تشخیص آن هم زیاد ساده نیست؛ چون چند عامل در آن دخیل است.

من یک مقداری می خواهم این قضیه را تشبیه کنم به امور دینی و امر و نهی شرعی یی که در دین مان داریم، ما می دانیم که دستور شرعی و فتوای شرعی توسط فقهای بسیار برجسته برای ما تعریف می شود، کسی که فتوا می دهد، معمولا به لحاظ مشرب فکری به جا های مهم وصل است و بر اساس یک سلسه مبانی احکام دینی را صادر می کند، در  فتواهای شرعی ما چند معیار داریم؛ مثلا عقل داریم، قرآن داریم، سنت داریم، قیاس داریم و فقه شرعی  باز مشرب های مختلف دارد. برخی اعتبار عقل را بیشتر می دانند، برخی اعتبار سنت را بیشتر می دانند، بعضی قیاس را می پذیرند و برخی هم نمی پذیرند و... ولی  در مجموع چند معیار مهم و مختلف برای بیان حکم شرعی وجود دارد، گرایش های فقهی متفاوتی هم داریم، باز هم پیروان این گرایش های فقهی برای خود دلایلی دارند.

 کسی که قدرت تحقیق و اجتهاد ندارد، نمی تواند در این امور تصرف سلیقه یی کند، بنا براین، ما بعنوان یک فرد نمی توانیم خود قضاوت و تصمیم گیری کنیم، برای اینکه ممکن است قضاوت ما تنها بر یک مبنا باشد؛ مثلا ممکن است ما بیایم  تشخیص دهیم که نماز شام( مغرب) که سه رکعتی خوانده می شود و نماز خفتن ( شام) چهار رکعتی خوانده می شود.

 بگویم که به نظر من بهتر این است که در اول شب آدم انرژی زیاد تر دارد، باید نماز چهار رکعتی را بخواند و  نماز سه رکعتی را آخر بخواند؛ چون زود تر تمام می شود و راحت تر است. در فقه  اهل سنت که نماز خفتن آخر شب خوانده می شود کمتر باشد؛ چون زیاد خسته می شویم، ممکن است از یک نظر برای ما این درست باشد ولی زاویه های دیگر وجود دارد که ما به آن درک آن نرسیدیم و دسترسی نداریم.

در رسم الخط نیز این چنین است، بسیاری از چیزهای که بسیار طبیعی به نظر می رسد و حتا فکر می کنیم که چرا این شیوه نامه این طور توصیه کرده؟ وقتی به مبانی علمی آن آشنا می شویم می بینیم که بسیار پخته است. بنا بر این، فقط کسی می تواند در این موارد تصرف کند که به درجه یی از دانش رسیده باشد.

همچنان که در مسایل شرعی، تنها کسی می تواند فتوا بدهد که مجتهد باشد، اما تا وقتی که به اجتهاد نرسیده، می تواند در امور شرعی از مجتهد و کارشناس امور دینی پیروی کند. در رسم الخط هم تاوقتی که دانش آدم به میزان دانش  کسانی که رسم الخط را تدوین نموده نرسد، باید آز آن رسم الخط پیروی کند، اگر هم پیروی نکند باید از پشتوانه ی یک سری اصول علمی برخور دار باشد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد